خیابان بویت را می دهد
تمام ِ راه انگار کناری ایستاده ای و گذر اشک هایم را بر گونه می بینی
منتظر می مانم تا تاخیرم را گوشزد کنی
ولی آرام از کنار ِ خیابان فقط نگاهم می کنی و من اشک می ریزم
بی اختیار از پی ِ همراهی ِ دوستی به این خیابان که شوق ِ جوانیمان را ربود می آیم
خیابانی که بارها و بارها ، با اشک و بغض رفتیم و آمدیم
خشمگین از تمام ِ کسانی که عمرمان را آتش ِ قلیان ِ خود کرده بودند
اشک هایم را که پاک می کنم
یادم می آید که تو
تو
تو
مرده ای