o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Thursday, August 30, 2007
فریاد ِ بی قراری

Labels:

Tuesday, August 21, 2007
نه تو نرفتی ، نه ، تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو هنوز هم اینجایی

پ . ن :
مامانت رو در آغوش می گیرم ، می گه : دیدی تو یه لحظه بی دختر شدم
و من شرمنده ام از زنده بودنم
عکس هاتون رو گذاشتن رو میز
شمع
گل
مهسا
مهدیه
خط ِ اریب ِ سیاه ِ بغل ِ عکسهاتون
بغض می کنم


تو رفته ای
می دانم
آرامی و شاد
...اما شیون های ِ مادرت را
... بی قراری ِ پدرت
...و تنهایی برادرت


Monday, August 20, 2007
گریه می کنم
بغض ِ بزرگی است در دلم
می دانی؟!
... باور ندارم که رفته ای و ما
امروز
باید
دسته گلی
برای ِ خداحافظی بیاوریم
سیاه بپوشیم
عکست را ببوسیم
و شبهای ِ سیاه ِ بسیاری را
به انتظار ِ دیدنت
در خواب
چشم بر هم بگذاریم
***
ش . مهر" می گوید باید شاد باشم که دیگر در این دنیای ِ سیاه ِ تلخ"
پی ِ گرفتن ِ هیچ حقی نمی دوی
و من امیدوارم دنیای ِ دیگری وجود داشته باشد لایق ِ تو
خوابت را دیدم
شاد بودی و زنده
می دانم
باید جهان ِ دیگری باشد تا هر آن چه را که اینجا دریغ کردندت
به پایت بریزد
دعا می کنم
آرام باشی
و شاد
Saturday, August 18, 2007
می دانی؟!
فوت کردن " و " از دست دادن " هیچ کدام نمی توانند
حس ِ تلخ ِ غم بار ِ مرگ را بیان کنند"
...اشک بر چشمانم خشک می کند کرختی ِ تلخ ِ پر از اندوه ِ مرگت را

هر چه انتظار می کشم هیچ کس رفتنت را تکذیب نمی کند
چه گونه باور کنم دریا تو را بلعید ؟
عذاب می کشم زنده بودنم را وقتی چنین تلخ و آرام می روی


امیدوارم مرگ همان باشد که پشت ِ یک میز در کتاب ِ دینی با هم خوانده بودیم
امیدوارم مرگ همان آسایشی باشد که دو سال برای ِ یافتنش هر چه در توان داشتیم به کار بردیم

همان که چهار سال است از ما دریغ کرده اند

امیدوارم مرگ همان زنده گی ِ جدیدی باشد که می خواستیم شروع کنیم

خشمگینم از زنده بودنم

پ . ن : دلم برایت تنگ شده است
این حرف ها شاید دردم را بکاهد

... رفتن ِ تو و خواهرت به لحظه ای
اشک در چشمانم خشک می شود
Sunday, August 12, 2007
... دوسُــم میادِش اِت

Labels:











... منو رها کن ازاین حس ِ تنهایی
Monday, August 6, 2007
جناب زندگی محترم می شه لطفا از من بکشی بیرون؟

Labels: