o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Sunday, December 30, 2007
در راستای ِ پست ِ قبلی
شالگردنمان را که "مام شید" بافته است و من امروز تحویل گرفته ام ، دور گردن پیچیده
با دو جفت جوراب بلند و چندی ژاکت پوشیده
در اتاق برای ِ بار ِ سوم مشغول ِ انجام کارهای ِ ترسیم ِ فنی هستم ، امید که این درس دیگر تکرار نشود ، هیچ وقت
چکمه هامان هم که در خیابان موجب ِ تبرج ِ مردان ِ هم دینمان می شود
را هم به اجبار در خانه می پوشیم
؟؟؟ پ . ن : صندل های ِ زمستانی هنوز به بازار نیامده
Saturday, December 29, 2007
اتاقم این قدری سرد هست که بشه به راحتی توش پنگوئن پرورش داد.
Friday, December 21, 2007
می خواهم صفحه رو پاک کنم
از اول زنده گی ام را بکشم

مداد شمعی ها به کارم نمی آیند
می خواهم خودم را با ضخیم ترین و پررنگ ترین ماژیک ، روی ِ این صفحه سفید بکشم

و
مثل ِ مشق های ِ دبستان روزی ده صفحه خودم را بنویسم

دفتر ِ مشق که به آخر برسد
مثل ِ جدول ِ ضرب ، خودم را از حفظ خواهم خواند
بی غلط
بی وقفه
Sunday, December 16, 2007
هر چی می گردم نیست
نمی دونم کجا گمش کردم
یا کِی
اصلن گم شده یا یه جا قایمش کردم و یادم رفته
دو هفته تمام ِ
همه جا رو زیر و رو کردم

* * *

خودم را می جویم
هیچ اثری نیست


آن چنان در زنده گی ام پر رنگ شده ای
که خودم را حتا در پس زمینه ها هم نمی یابم

Labels:

Wednesday, December 12, 2007
! می خواهم عشق را بی ترس ِ از دست دادنت ، تجربه کنم



زنده گی همین چند روز است
همین روزهایی که خوبی و بدی هایش وابسته به ارتباطم با توست

می خواهم زنده گی ای را آغاز کنم که حتا اگر سرشار از کثافت شد
تمام وابسته به خودم باشد
. بی هیچ ردپایی از تو

Labels:

Monday, December 10, 2007
از سر همت تا خونه پیاده میام
تمام راه به سکوت می گذرد
هیچ حرفی با خودم ندارم *

Labels:

دوسم میادش ات
یا
همان
دوستت دارم ها
. بر همه گان روشن است
این که هنوز بعد از شش سال ، وقت ِ دیدنت قلبم بیشتر می تپد
که دلم خیلی زود برایت تنگ نمی شود
که طاقت ِ دوریت را ندارم
که اگر نبودی
خیلی پیش از این شکسته بودم
بریده بودم
! که تو عقشه منی
که خم به ابرویت بیاید ، می خواهم دنیا نباشد
که با پانزده سال و هفت ماه و هفت روزی که بزرگتری ، نگرانت می شوم
" که مرا بی سببی نیستی "

* * *

همه این ها به جای ِ خود
می خواهم یاد بگیرم
خودم را هم باور کنم
پی نوشت : تولد مبارکی برای ِ عالیجناب شاملو

Labels:

شش سال است که درگیرت شده ام
... تمام اندیشه هایم ، روزهایم ، خواب هایم
تو تمام ِ زنده گی ام را در بر گرفته ای
ساعت هایم به تو گره خورده اند
چنان که گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

Labels:

ازتو دور می شوم
. شاید کمی به خودم نزدیک شوم

Labels:

Saturday, December 8, 2007
خســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــته شدم

از این همه کابوس ِ مداوم

از این همه استرس و ترس های ِ بیست و چهار ساعته


از تو عزیزم
از تو
از تمام ِ کارهایت
از تمام ِ موفقیت هایی که هر بار ما را از هم دورتر می کند



خسته شدم از این همه کار
... از این که باید روزها حرف هایم را تلنبار کنم تا بین ِ کارهایت وقتی خالی شود روزی


حرف هایم باد کرده اند
گلویم از این همه بغض به زودی منفجر می شود


این فکرهای ِ خط خطی ِ سیاه دست از سرم بر نمی دارند
تمام روز سرم پر از صداست


پر از ترس
واهمه
کابوس
وحشت


به دادم برس
Sunday, December 2, 2007

آرزو دارم روزی رو به پنجره ای بزرگ در کنار هم بنشینیم
پنجره ای پر از آسمان
دستم را در دست بگیری
و یک روز کامل
بی هیچ حرفی ، دست در دست ، آسمان را بنگریم


شاید آن روز کمی باران ببارد
هوا ملس شود
ها" بکنیم"
من روی شیشه ِ پنجره ِ پر بخار اسمت را چپه بنویسم
و هیچ نگوییم


گه گاه دستم را کمی بفشاری
چشم در چشم ، نگاهی بکنی

و لبخندی آرام بر چهره ات نقش ببندد
و من از برق چشمانت قند در دلم آب شود
قاه قاه "بخندم"

تو با تعجب ریسه رفتنم را بنگری
و هیچ نگوییم

دستت را با دو دست بگیرم
آرام به پشتی صندلی تکیه دهیم
و باز
به آسمان خیره شویم

شاید آن روز گنجشکی بر لبه پنجره بنشیند
ما آرام به صدایش گوش دهیم
چشم ببندیم
تا
آرامش در درونمان به رقص آید
من شوق زده خواهم شد
دستم را دور گردنت خواهم انداخت

...

بلند می شوی
فنجانی چای
و بی هیچ حرف چای می نوشیم
با شکلات
تو روی زمین می نشینی ، زانوهایت را جمع می کنی
و من به فرفر ِ جعد ِ گیسویت خیره خواهم شد



در کنارت می نشینم
حضورت تمامی ، امنیت و آرامش است


نگاهت می کنم
باید سکوت کنم
دوستت دارم رااز چشم هایم خواهی خواند


غروب می شود
و ما
یک دل ِ سیر آفتاب غروب را تماشا خواهیم کرد




پ . ن :
میبینی!؟
آرزوهایم چه ساده اند
دلم برای ِ روزهای ِ دو نفریمان تنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگ شده است

Labels:






جلوه جواهری یکی دیگر از اعضای کمپین یک میلیون امضا بازداشت شد


بدون فیل تر ها :


جلوه جواهري ، يکي ديگر از اعضا کمپين يک ميليون امضا بازداشت شد / اخبار روز


جلوه جواهري يکي ديگر از اعضا کمپين يک ميليون امضا بازداشت شد / خبرنامه اميرکبير

جلوه جواهري به اوين رفت / کانون زنان ايراني

شعري براي شعور شما / وبلاگ وارش


بازداشت جلوه جواهري / وبلاگ تداعي آزاد

قلم ها توقبف / وبلاگ ميرا

جلوه هم دستگير شد / پرنده خارزار




پ . ن : امیدوارم هر چه زودتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــر همه با آزادی زندگی کنیم