آرزو دارم روزی رو به پنجره ای بزرگ در کنار هم بنشینیم
پنجره ای پر از آسمان
دستم را در دست بگیری
و یک روز کامل
بی هیچ حرفی ، دست در دست ، آسمان را بنگریم
شاید آن روز کمی باران ببارد
هوا ملس شود
ها" بکنیم"
من روی شیشه ِ پنجره ِ پر بخار اسمت را چپه بنویسم
و هیچ نگوییم
گه گاه دستم را کمی بفشاری
چشم در چشم ، نگاهی بکنی
و لبخندی آرام بر چهره ات نقش ببندد
و من از برق چشمانت قند در دلم آب شود
قاه قاه "بخندم"
تو با تعجب ریسه رفتنم را بنگری
و هیچ نگوییم
دستت را با دو دست بگیرم
آرام به پشتی صندلی تکیه دهیم
و باز
به آسمان خیره شویم
شاید آن روز گنجشکی بر لبه پنجره بنشیند
ما آرام به صدایش گوش دهیم
چشم ببندیم
تا
آرامش در درونمان به رقص آید
من شوق زده خواهم شد
دستم را دور گردنت خواهم انداخت
...
بلند می شوی
فنجانی چای
و بی هیچ حرف چای می نوشیم
با شکلات
تو روی زمین می نشینی ، زانوهایت را جمع می کنی
و من به فرفر ِ جعد ِ گیسویت خیره خواهم شد
در کنارت می نشینم
حضورت تمامی ، امنیت و آرامش است
نگاهت می کنم
باید سکوت کنم
دوستت دارم رااز چشم هایم خواهی خواند
غروب می شود
و ما
یک دل ِ سیر آفتاب غروب را تماشا خواهیم کرد
پ . ن :
میبینی!؟
آرزوهایم چه ساده اند
دلم برای ِ روزهای ِ دو نفریمان تنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگ شده است
Labels: ... برای تو