خســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــته شدم
از این همه کابوس ِ مداوم
از این همه استرس و ترس های ِ بیست و چهار ساعته
از تو عزیزم
از تو
از تمام ِ کارهایت
از تمام ِ موفقیت هایی که هر بار ما را از هم دورتر می کند
خسته شدم از این همه کار
... از این که باید روزها حرف هایم را تلنبار کنم تا بین ِ کارهایت وقتی خالی شود روزی
حرف هایم باد کرده اند
گلویم از این همه بغض به زودی منفجر می شود
این فکرهای ِ خط خطی ِ سیاه دست از سرم بر نمی دارند
تمام روز سرم پر از صداست
پر از ترس
واهمه
کابوس
وحشت
به دادم برس