o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Sunday, May 4, 2008
از این ور به اون ور ِاین شرکت ِ 80 متری میروم ...
بی قرارم ..
تو دلم یه ملت نشستن دارن رخت ِ گهی می شورن ...
این جا خود ِ ماداگاسکار ِ
هر چی راه می روم
نفس ِ عمیق می کشم
به حرف های ِ تابان گوش می دهم
آروم نمی گیرم
تحملش راحت می شه وقتی حس می کنم شاید نزدیک ِ مرگم
تپش ِ قلبم مثه زبون ِ تابان یه لحظه هم آروم نمی گیره ...
عصبانی میشم
داد می زنم
بغض می کنم
اشک می ریزیم
آرامشی در کار نیست
...
-آخرین باری که این حال رو داشتم 5 سال ِ پیش بود
دم دمای ِ ثبت ِ نام ِ دانشگاه -
...
بی قرارم
به مامان زنگ می زنم
اون هم نمی تونه آرومم کنه .
هیچ وقت حالم به این بدی نبوده
من 2000 متر زیر ِ سطح ِ گه ایستادم
و یه ملتی دارن تو دلم رخت ِ گهی می شورن .

Post a Comment