o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Friday, July 11, 2008
خونه رو كه داد اجاره ، همه وسايلشو آورد گذاشت وسط اتاق ، هرچي رو هم كه شد فروخت .
امروز رفتم تو اتاقش
بو مي آمد
بوي رفتن
بوي خداحافظي
بوي از دست دادن
بو كشيدم ، بغضم تركيد و اشك هايم جاري شد ...
فقط يك ماه ِ ديگر ...
*
مي گه :"من با خدا حرف هامو زدم ، گفتم بعد اين كه رفت بميرم ، ديگر كاري ندارم
مامان و بابام هم همين سن بودن كه مردن
من بچه ام نباشه ديگر هيچ اميدي ندارم "
*
من هق هق گريه مي كنم برايم شيريني مي آورد تا بخندم ...
و خنده ام مي گيره كه آمده ام دلداريش دهم
آمده ام تنهايي اش را پر كنم كه يادش برود نزديك شدن روز رفتنش را .

Labels:

Post a Comment