می دانی؟!
*با هم کلی رویا ساخته بودیم
برنامه ریزی کرده بودیم
برای روزهایی که نیستی
برای پر کردن تنهایی های من
برای روز بازگشتت
که کباب بخوریم
که یه گوشه بنشینیم و تلخی قهوه بی شکلات را مزه مزه کنیم
و ...
...
*حالا تو نیستی
نه که فقط دور باشی
من و تو بافته ی رویاهایمان را از هم باز کردیم
*تو رفتی
و
رویاهایم آرزو شد
و هر چه از تو ماند ، خاطره .
*به زودی خواهی آمد و در همان رویاها به حتم نقش من را کسی دیگر خواهد داشت
+ گمانم سخت ترین قسمتش همین باشد که رویاهایم را کس دیگری بازی کند و من گوشه ای به نظاره بنشینم
Labels: جلال نامه