من دیر به دنیا آمدم ...
100 سال
من توان زنده گی تو این دوره گذر رو ندارم
- هنوز به اندازه لازم برای زنده گی تو این دوره ، بی قید و بی دین و بی رگ و ریشه نشدم
- هنوز یه چیزایی از عشق و وجدان و تعهد تو وجودم هست ، همینه که زنده گی تو این لاقیدی هرزه و این روزها آزارم میده
- من ترجیح می دادم تعهد و عشق رو تجربه می کردم با الاغ تا این اتل سواری های هرزه رو
+ خاطرم آزرده است .
Labels: وطن یعنی ...