+ صبح
نه تگرگ و نه باران
این روزها خدا بارانش را هم از دل من دریغ دارد
بیست و چهار سال پیش
یک روز آفتاب زده کویری
کرمان
... من به دنیا آمدم ...
خانه همه شوق بود و هم چنین ترس از دست دادنم از همان روز اول
سخت و سهل ... هر چه بود بیست و چهار سال گذشت
بیست و ششم اردی بهشت است و من بیست و چهارساله می شوم
+ عصر است
نم باران
با هم راه می رویم
این غمی که درونم رخنه کرده است
در شادترین لحظه ها هم همراهم است .
+شب
باران تند می بارد
- هنوز باران برایم معنای آن دارد که فراموشم نکرده ای ... مرسی