o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Wednesday, September 21, 2011
هجده سالم بود
کنکور رو که دادیم از دو ، سه روز بعدش رفتیم پی کار
چیزی پیدا نکردیم
شدیم تراکت پخش کن برای قلم چی ...
از کله صبح تا عصر می ایستادیم دم قلم چی تو سید خندان و ظهر هم یدونه از همون پیتزاهای کثیف می گرفتیم و گوشه خیابون می خوردیم
قرار بود رتبه های کنکور رو تو سایت بدن
استرس داشتیم
صبح خوابیده بودم
کله سحر آزاد زنگ زد که بگه چه گند بزرگی زدیم
به مامان و بابا چیزی نگفتیم تا روزی که کارنامه ها رو دادن
خیلی دور از انتظار نبود
گند زده بودیم
زنده گی ادامه داشت و همچنان تراکت پخش می کردیم
تا سال تحصیلی شروع شد و آزاد رفت کاشان و من موندم و دوره های فراگیر علم و صنعت
اکثر روزها کلاس داشتم
وقت های اضافه رو هم برای بابا و شیوا خرده کاری انجام می دادم
از واکس زدن کفش و شستن ماشین تا وارد کردن دیتا و صبح تا ظهر ایستادن تو صف بانک برای پرداخت قبوض
20 سالم بود که دوره منحل شد و از دانشگاه اخراج شدیم
بی اینکه حتا یه کاغذ پاره بدن دستمون که 78 واحد درسی تو این گورستون گذروندم
دو ، سه ماهی هی رفتیم دانشگاه و آمدیم
برامون غیر قابل باور بود که همین جوری رهامون کنن و کلی امید داشتیم و
 مسئولین محترم هم به مدت 1 سال اساسی وعده و وعید دادن و هی ما
 رو از این سه شنبه به سه شنبه بعد و جلسه بعدی حواله دادن
اون میون رفتم و یه شرکت مشاور معماری مشغول به کار شدم
مدرک که نداشتم ، خیلی هم کار بلد نبودم و اونا هم تا می تونستن ازم کار می کشیدن و
 پولی که میدادن فقط کفاف رفت و آمدم رو میداد
22 ساله گی باز کنکور دادم .. معماری تنکابن قبول شدم
یه هفته رفتم
هفته دوم انصراف دادم
باز برگشتم سرکار
سال بعدش تهران قبول شدم .. شروع کردم به خوندن
سه روز می رفتم دانشگاه سه روز سر کار
جمعه و تعطیلی و عید و عزا هم مهم نبود هروقت که کار بود باید می رفتم
کار بلد بودم ولی مدرک نداشتم
عین خر کار می کردم و به اندازه یه آدم دیپلمه حقوق می دادن
به زنده گی به اون سبک عادت کرده بودم
تا پارسال که کاردانی به کارشناسی بابل قبول شدم و کارم مالید
5 ماه رفتم و برگشتم
مهمان گرفتم واسه ترم 2 و باز اینجا رفتم سر یک کار
به حقوقم اعتراض کردم ، گفتن نیا
از اردی بهشت تا الان بی کارم
می رفتم دانشگاه بقیه اش هم خونه
زنده گی جدیدی بود و امسال اولین تابستونی بود که خونه بودم
حوصله ام اساسی سر می رفت
ولی خب کلی وقت واسه خودم داشتم
این تابستون هم تموم شد و هرچی پس انداز داشتم خرج کردم و رفت
تو این مدت ده جا بیشتر رفتم پی کار
یا کار تمام وقت بود که نمی تونستم برم یا حقوقی که می دادن خیلی کم بود
حالا باز از یک شنبه مدرسه شروع می شه و باید برم یه جا واسه کار مصاحبه بدم
تو این مدت انقدر برای هر بدست آوردن هر چیزی دویدم که دیگر جون پیگیری و اصرار برام نمونده
دیگر باورم نمی شه که مشکلی با پی گیری به نتیجه برسه
من به بدبینی و نا امیدی خودم اعتراف می کنم ....






Post a Comment