نشسته بودم رو تخت .. کتاب مي خواندم
داشتم زنده گي روزمره مو مي کردم
دو دقيقه اومدم پاي اين فيس بوک لعنتي ديدم سي تا نوتيفيکيشنه
ديدم همش بچه هي فاميل و دوستاي مشترکن
ديدم همه زير يه آلبوم کانت گريه دار گذاشتن
با ترس عکس ها رو باز کردم
اسم آلبومه بود " به فرودگاه " ... عکسها رو يکي يکي باز کردم
اشک امونمو بريده بود
کيبردم خيس خيس بود
عکس همه خداحافظي هاي امسال تو فرودگاه بود
همونا که من نرفتم که ترسيدم بروم
...
لعنت به اين زنده گي
از دانمارک و سوئد و آمريکا و فرانسه و انگليس و کانادا و مملکت عزيز نشستيم پاي عکس ها و هي گريه کرديم
هي گريه کرديم
وهنوز اشک هام تموم نشده
Labels: . اين اشكها خون بهاي عمر رفته من است