o LoLiGameS



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Sunday, August 8, 2010
یک روزهایی بود که همه سرمایه زنده گیمون نوارهای کاستی بودند که الآن منقرض شدند
و یک وقت هایی پیش آمد که این نوارها پیچ و تاب می حوردند و ما با خودکار می افتادیم به جونشون

+ زنده گیم چند وقتیه این جوریه نمی دونم از کجای نوار پیچ خورده و هیچ دستی هم نیست که خودکار به دست بیاد سراغ باز کردن این پیچ

Labels:

Wednesday, March 3, 2010
سال هاست مادر بزرگ ندارم
سال هاست جای خالیش را هر روز در زنده گیم همراه می برم
وسال هاست جای امنی نیست به جز خانه که بشود به آن پناه برد ، بی خبر .
سه ، چهار سالی بود .. " مام شید " همان جایگاه را داشت
و خانه اش ، خانه امنم بود برای فرار از این همه درد و ترس .
و این روزها ....
رنجاندمش و دیگر
ندارمش .

Labels:

همسایه طبقه پایینی مون
موهاش رو بلوند کرده
پوستش هم که سفیده
موهای پر مجعد هم داره
مهربونه
و
من رو یاد مام شید می اندازه و
گندی که زدم

+ من دلم واقعن برایت تنگ شده مام شید .

Labels:

Monday, January 18, 2010
آدم آن روزها نیست
شعر می نویسد
شعر می خواند
دل تنگی هایش را فریاد می زند
غم هایش را
چهره و دلش را یکی کرده است .

Labels: ,

Monday, September 14, 2009
دی شب یه نفر از کانادا زنگ زد به صدای آمریکا
و گفت : سی سال پیش با وجود حضور ارتش فدایی شاه مردم ایران ، به راحتی * حکومت رو عوض کردن ، الان هم یه همتی بکنن حکومتو عوض کنن .
_ هنوز داشت حرف می زد و من فحش می دادم
مامانم اعتراض کرد ..
گفتم آخه الدنگ از اونور دنیا زنگ زده خط میده ..
راس می گه خودِ ... بیاد همت کنه .
هنوز حرفم تموم نشده بود که مجری برنامه گفت : " مردم ایران خودشون تشخیص می دن !
+ کلی حال داد /
پ . ن : ای آقایون و خانوم های خارج از ایران لطف کنید برای عملی کردن حرف ها و ایده هاتون یه تک پا تشریف بیارین اینجا و اقدام کنین .
در غیر این صورت خفه شین و به زنده گیتون ادامه بدین ...
* در ضمن لطف کنید توضیح بدین
این همه شهید
، خانواده داغدار
، این همه جانباز
، این همه جای زخم
، این غبار درد و غمی که سی سال است مردم مملکت رو تو خودش پیچونده
، هشت سال چنگ
، این همه کودکی بی شادی
، این هم سال های گذشته تو استرس و پناهگاه
، صدای آژیر
، صف های طولانی واسه ی لنگ یخ زده مرغ
و صابون نصفه ...
برای شما این قدر راحت بوده؟؟؟؟
(آره خب اون موقع هم بیرون گود ایستاده بودین و می گفتین لنگش کن)

Labels: