می دانی!؟
در لا به لای ِ آوارهایی از خاطرات گمت کرده ام
و هر از چند گاهی نشانه ی ِ کوچکی از میان ِ آوارها مرا می برد به هشت ، نه سال ِپیش و نوزده شهریوری که از آن پس دیگر ندیدمت
تو به عمق رفتی و هر روز این آوارها بیشتر شد
می دانی !؟
... فراموش نشدی
سرکوبت کردم
***
در گوگل می گردم ، هیچ نشانی از تو نیست
نمی خواهم دیگر هیچ رابطه ای را از نو بسازم
فقط می خواهم بدانم هنوز هم وقتی می خندی چهار چاله داری؟
.... دو نا بر لپ هایت و دو تا بغل ِ لبها
کجایی ؟
سخت دل تنگتم
....
"برای ِ بانو " ک . م
Labels: از روی دلتنگی