o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Thursday, February 28, 2008
جای ِ زخمش چی ؟؟؟؟
Wednesday, February 27, 2008
باران می بارد
هوا بس ناجوانمردانه دو نفره است .
Monday, February 25, 2008
-معده درد دست از سرم بر نمی داره .
- روابط ِ خانوادگی به سامان تر است .
- از کار خسته شدم ، بعد از عید به خودم استراحت می دهم ، کمی ورزش ، کلاس های متفرقه ، علافی لازم است
مامان می گه این افسردگی و حال ِ خراب به همینا مربوطه .
- تو چهار روز سه تا شلوار جین خریدم از سه نقطه شهر یا سه فیمت متفاوت
- برای ِ مراد یه ضبط خریدم ، توپ (در حد جام جهانی )، چهار تا لاستیک نو هم انداختم زیر پاش .
- تو این یه ماهه سه تا کتاب خوندم ، کلی آهنگ جدید گوش دادم و کلی از کارهای عقب افتاده انجام شده .
پ . ن :
- خرید سه تا شلوار تو چهار روز رو فقط اون هایی میفهمن که منو می شناسن .
- این جمله ها فقط به خاطر اینه که 10 ساله دیگه بدونم تو این روزها واسه شاد بودنم و
بیرون آمدن از این افسردگی 3 ساله تلاش می کردم .
Saturday, February 23, 2008
انرژی ِ زنده بودنم
. ته کشیده است
. ساعت ها پای پازل می شینم بی این که فکرم باز شه
بهمن کوچیک دود می کنم
شمع می سوزانم
. روزمره گی
Thursday, February 14, 2008

!ولنتاین
. نیشخند-
چه فرقی داره که بیست و پنجم بهمن رو چشن بگیریم یا بیست و نهم روزعشاق ایرانی رو؟
واسه ما ملت ِ غم زده با دین ِ سیاه پوشی و عزا و عقاید ِ مرده پرستی از نظر ِ من
. روزش هیچ فرقی نداره ، فقط مهمه که یه بهانه باشه که ما جشن بگیریم
. بی بهانه شاد بودن را که یاد نگرفته ایم
***
روزهامون شده دعوا به سبک ِ اس ام اس
تهدید
و صحبت ِ هر روزه از طلاق
بیست و سه ساله هم که باشم ، طلاق یعنی حس ِ نا امنی
یعنی ترس ِ از دست دادن
. یعنی تداعی ِ روزهای ِ سخت ِ کودکی
***
بودن با سایکولوژیست ِ محترم آرومم می کنه ، اگرچه که من
. هر جلسه استرس پرداخت هزینه مشاوره رو دارم
***
دل تنگی هام کم شده
این روزها خیلی فکر می کنم
. تازه دارم می فهمم که چه بر سر ِ خودم آورده ام در این سه سال ِ پر از دردسر
به خاطر ِ این تلنگر یه تشکر ِ اساسی بهت بدهکارم
. مرسی مرد جان
Sunday, February 10, 2008
یکی بیاد اشک هامو پارو کنه
نمی خواهم تو اشک هام غرق شوم
. پ.ن : هر چه نباید می شد, شد
. از جو ِ سنگین ِ خونه به ستوه آمدم
Sunday, February 3, 2008
. تمام ِ روزم را عزا کردی