شاید
این روزها و ماه هایی که خیلی سخت گذشت
خیلی دیر گذشت
خیلی بد گذشت
لازم بود
مثه بقیه چیزهایی که تو این 4 سال اخیر سلسله وار اتفاق افتاد و لازم بود
مثه رفتن به دانشگاه
مثه پاس کردن 78 واحد با کلی دردسر
مثه عوض شدن رییس جمهور و منحل شدن دوره ما
مثه به باد رفتن اون دو سال و عمر و پول و 78 واحدی که گذرونده بودیم
عینه تمام اون دو سال بعدی که پی زنده کردن حقمون از این سازمان به اون سازمان دویده بودیم
مثه ما 5 نفری که شده بودیم پی گیر کارها
مثه امتحان دوباره ای که ازمون گرفتن و هیچ نتیجه ای نداشت
مثه 4 ماهی که واسه خاطر امتحان صبح تا شب یا کلاس بودیم یا پی گیر کارها یا داشتیم درس می خوندیم
مثه استرس شب امتحان و مریضی قبل امتحان
مثه این که عین 75 نفر شرکت کننده تو امتحان رد شده بودیم
مثه عمر و جوانی که گذشت و تنیجه نداشت
مثه از دست دادن یکی از همون 5 نفر
مثه مرگ مهدیه
مثه افسردگی و درد های جورواجورمون
مثه قرص های رنگ و وارنگی که هر شب واسه خاطر 6 ساعت خواب آروم می خوردیم
مثه رفتن فرزاد
مثه همه جدایی ها
رفتن تو
و بعد هم رفتن جلال
شاید همه این ها لازم بود
برای چی نمی دونم !!!!
پ . ن : هیچ وقت هیچ کس نفهمید چه بر ما رفت ...
Labels: در وجه آقاي پروردگار