o LoLiGameS



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Saturday, June 5, 2010
من فقط دستانی می خواهم که بوی امنیت بدهند
چشمانی که جرقه شادی بزنند

و عشقی که روزمره گی را از زنده گیم پاک کند .

Labels:

Friday, September 4, 2009
این همه پیانو .. تو این همه خونه افتاده و ازش به جای میز قاب عکس استفاده می کنند
اون وقت ما دو تا آدم روی هم پول خرید یک پیانو معمولی قسطی رو نداریم ...

Labels:

Friday, August 28, 2009
عدالتت که اینه ...
بی عدالتیت چیه؟؟؟

Labels:

Saturday, August 22, 2009
چند هفته ایست که باز
خسته
و هراسان از خواب می پرم
بارها در کابوس هایم به من تجاوز می شود
بارها اعدامم می کنند
نا آرامی
وحشت
تنهایی
+ خدایا چشم بندت را بردار ...

Labels:

Saturday, March 14, 2009
هر چی فکر می کنم
هر چی حساب می کنم
با این دو ، دو تا ، چهارتایی که من بلدم
جمع و تفریق داشته هام
می بینیم ازسال 84 به این طرف 2 برابر آنچه به دست آورده ام از دست داده ام .

و این همه چراهایی که در ذهنم بی جواب مونده ... داره ذره ذره آتش به جانم میزنه .

به زودی متلاشی خواهم شد مگر بخواهی کمی مهربان تر شوی با من .

Labels:

Friday, March 13, 2009

نفهمیدم چی شد ... کجای کار خراب کردم که این گره 5 ساله افتاده تو زندگیم و داره ذره ذره وجودم رو از تو می پوسونه
نمی دونم کجای راه رو اشتباه رفتم که زندگیم اینجوری به هم پیچیده

+ گاهی وقت ها بد احساس درماندگی می کنم .
می افتم تو چاله .. نه خودم و نه هیچ کس دیگر هم نمی دونه که چه جوری می شه از چاله در آمد
+ خسته ام ... خسته .
گمونم بهتره یک کم بهم استراحت بدی
یا توان بیشتر .
+ می شنوی ؟؟؟
+ دستم بگیر .

Labels:

Sunday, February 8, 2009
دلم رو گرفته تو دستش ... باهاش گل یا پوچ بازی می کنه ...


+ خوش دسته .

Labels:

Tuesday, January 27, 2009
یک بند بازم ... یه پایی رو یک طناب
لرزش و لغزیدن و پرت شدن سه حسی اند که همیشه همراه می برم
و کلی آدم که هر بار لغزیدنم متعجبشون می کنه و با هر قدم بیشتری که روی این طناب لغزان راه می روم تشویقم می کنند .
یک مشت تماشاچی که حتا افتادن و مرگ من براشون هیجانه ...

تو همه این لغزش ها تو هم نشستی تو جمع و فقط نگاهم می کنی ...
و من هر بار آرزو می کنم ... کاش آخرین بار باشد که از این بالا به خیل تماشاچی ها نگاه می کنم
من هر بار فقط آرزوی مرگ دارم و تو فقط نگاه می کنی ....

Labels:

Thursday, January 22, 2009
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت
یا رب مگیرش ارچه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت

Labels:

Thursday, November 13, 2008
شاید
این روزها و ماه هایی که خیلی سخت گذشت
خیلی دیر گذشت
خیلی بد گذشت
لازم بود

مثه بقیه چیزهایی که تو این 4 سال اخیر سلسله وار اتفاق افتاد و لازم بود
مثه رفتن به دانشگاه
مثه پاس کردن 78 واحد با کلی دردسر
مثه عوض شدن رییس جمهور و منحل شدن دوره ما
مثه به باد رفتن اون دو سال و عمر و پول و 78 واحدی که گذرونده بودیم
عینه تمام اون دو سال بعدی که پی زنده کردن حقمون از این سازمان به اون سازمان دویده بودیم
مثه ما 5 نفری که شده بودیم پی گیر کارها
مثه امتحان دوباره ای که ازمون گرفتن و هیچ نتیجه ای نداشت
مثه 4 ماهی که واسه خاطر امتحان صبح تا شب یا کلاس بودیم یا پی گیر کارها یا داشتیم درس می خوندیم
مثه استرس شب امتحان و مریضی قبل امتحان
مثه این که عین 75 نفر شرکت کننده تو امتحان رد شده بودیم
مثه عمر و جوانی که گذشت و تنیجه نداشت
مثه از دست دادن یکی از همون 5 نفر
مثه مرگ مهدیه
مثه افسردگی و درد های جورواجورمون
مثه قرص های رنگ و وارنگی که هر شب واسه خاطر 6 ساعت خواب آروم می خوردیم
مثه رفتن فرزاد
مثه همه جدایی ها
رفتن تو
و بعد هم رفتن جلال

شاید همه این ها لازم بود

برای چی نمی دونم !!!!

پ . ن : هیچ وقت هیچ کس نفهمید چه بر ما رفت ...

Labels:

Thursday, August 21, 2008
كار خلقتش تموم شده بود آمد كارهاشو سيو كنه كه يك دفعه پيغام آمد :
Done but with error on creation .

Labels:

Wednesday, August 20, 2008
صدات كردم
جوابي ندادي
خواستمت
نشاني نبود
گشتمت
نبودي
خواهش كردم
نگاهم نكردي
فرياد زدم
نشنيدي
اشك ريختم
نديدي
گريه كردم
روي برگرداندي
افتادم
دستي براي بلند كردنم دراز نكردي
روي برگرداندم
رفتم
نيامدي

پاشدم
داشتم جان مي گرفتم
تيركمانت را بر داشتي
اين يكي گنجشك برنامه هايم را هم از روي شاخه پراندي
مگر چه كرده ام تو را؟

Labels:

Tuesday, July 15, 2008
سر راهت داري مياي اون كولر رو هم روشن كن ، تلف شديم از گرما ...

Labels:

Monday, July 14, 2008
هي تو چوب بزار لا چرخم ، هي من پا مي شوم و از نو شروع مي كنم .
ببينيم كي آخرش خسته مي شه ؟
من يا تو آقاي پروردگار !!!!

Labels:

Wednesday, July 9, 2008

سلام آقاي پروردگار

شما كه از علاقه و اراده شل من نسبت به كفش اگاهيد ، پس چرا راه من را از كفش فروشي ها و سايت هاي فروش كفش مي گذرانيد؟

مگر نمي دانيد آه در بساط نداريم و جنگ نزديك است؟؟؟؟



Labels:

Tuesday, June 24, 2008
- امتحانا تموم شد
- تابستان شروع مي شود .
* آرامش اين روزهايم گمانم حضور خدايي است كه با تو باز يافتمش .

Labels: