یک بند بازم ... یه پایی رو یک طناب
لرزش و لغزیدن و پرت شدن سه حسی اند که همیشه همراه می برم
و کلی آدم که هر بار لغزیدنم متعجبشون می کنه و با هر قدم بیشتری که روی این طناب لغزان راه می روم تشویقم می کنند .
یک مشت تماشاچی که حتا افتادن و مرگ من براشون هیجانه ...
تو همه این لغزش ها تو هم نشستی تو جمع و فقط نگاهم می کنی ...
و من هر بار آرزو می کنم ... کاش آخرین بار باشد که از این بالا به خیل تماشاچی ها نگاه می کنم
من هر بار فقط آرزوی مرگ دارم و تو فقط نگاه می کنی ....
Labels: در وجه آقاي پروردگار