o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Monday, March 9, 2009
Unsort
تو ذهنم که برنامه ریزی می کنم ، انگار حک می شه ... همینه که وقتی برنامه ای کنسل میشه یا عقب میفته ... درک کردنش زمان می بره ، باید برنامه قبلی رو پاک کنم یا تغییرش بدم / عصبانی می شم / گیج می شم / به هم میریزم .

امروز برنامه کنسل شد ... رفتم مانتو بخرم /شاید دست از این دو تا مانتو مشکی نخ نما بردارم / شهر آشوب بود / دم عید است دیگر ، همه لباس نو می خواهند / من هم که از خرید در شلوغی بیزار / بی حوصله 2 ، 3 مغازه را می گردم / قیمت ها با جنس و دوخت هماهنگی ندارد - من فکر می کنم - ، گران است / مانتو ها پر از چین اند و کمر و پف و دکمه . - دوست ندارم - / مانتو نمی خرم ، سر از ثالث در می آوریم .
روی زمین نشسته ام ، کتاب انتخاب می کنم / کتاب بر می دارم / کتاب می خوانم .

ساعت 9 است ، دیر شده ، مانتو نخریدم ، با دستی پر از کتاب و دو مانتو نخ نما و کهنه به پیشواز سال نو خواهم رفت .

Labels:

Post a Comment