o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Sunday, October 18, 2009
خواستم دمی از خیالت غافل شوم
سیب گاز می زدم و آواز می خواندم
بی هوای توسر به زیر و سخت
راه می رفتم
ناگهان دردی شدید تمام سرم را فرا می گیرد ..
+ نمی دانم از خیال تو غافل شدم یا از حضور خودم ؟!
سرم به علمک گاز ساختمان نیمه سازی خورده است .
روی زمین می نشینم
از درد چشمهایم باز نمی شوند
سرم داغ می شود
دست به سرم می گذارم
پر خون می شود
دستم را رویش نگه می دارم
...دردش کمی آرام می شود
با بغض
با خیال تو
بی خیال خودم
به دانشگاه می روم
سرم درد می کند ...
سال هاست به خیال تو .. بی خیال خودم شده ام .

Labels:

Post a Comment