o LoLiGameS



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Thursday, January 6, 2011
کیستی که من اینگونه به اعتماد

نام خود را

با تو می گویم

نان شادی ام را با تو قسمت می کنم

به کنارت می نشینم و

بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم

کیستی که من این گونه به جد

در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم!


پ . ن : شنيدنش با صداي آيدا يه لطف ديگر دارد

Labels:

Tuesday, June 1, 2010
چوب جادویم را پیدا کنم
زمان را به عقب برگردانم
و
کاری کنم تو برای همیشه بمانی

Labels:

Tuesday, May 4, 2010
کاش می شد
سه شنبه
بی بهانه
ای میلی فرستاد
زنگی زد
عکس
پیامی
و گفت : دل تنگی تو مرا به خود پیچیده است

که من تاب ندارم دیگر

***
کاش نشانی بود از تو
کاش می دانستم این روزها چه شکلی شده ای

کاش می آمدی
تا من این همه شعر نخوانم
نوشته نریسم
رویا نبافم

Labels:

Sunday, April 11, 2010
روزگار عجیبی است
من بهانه تو را می گیرم
و تو
بهانه تنهاییت را

Labels:

Monday, April 5, 2010
دستانت نیست و من هنوز از سردی شب وحشت دارم

Labels:

Saturday, April 3, 2010
یه مشت قرص داده که این کابوس ها از بین بره
وقتی می خورم
تو از گاهی رویاهای شبانه ام می روی .

Labels:

Saturday, March 20, 2010
صدایت می کنم
پاسخی نیست
می دانم می دانم

دوری و من توان فریاد ندارم
صدایم بی جان است
نمی شنوی
می دانم می دانم

نگاهت می کنم
چشمانم برقی ندارند
نخواهی دید
می دانم می دانم

می نویسم
نوشته هایم شوری ندارند
می دانم می دانم
نخواهی خواند .

Labels:

Friday, March 19, 2010
نباشی هم می گذرد
همان طور که گذشته است
ثانیه های بی تو
روزهای بی تو
ماه های بی تو
سال های بی تو

+بی عشق
بی خاطره

Labels:

Thursday, March 18, 2010
این روزها نیز می گذرد
به برق و بادی
به آهی
اما
بی خاطره
بی لبخند

+ این روزها خود خاطره نمی سازند و با مرور خاطره ها می گذرند .

Labels:

Wednesday, February 24, 2010
چشمانم را می بندم
سرم را روی زانو می گذارم
و انقدری بهت فکر می کنم که چشم هامو باز کردم
روبه روم نشسته باشی

Labels: , ,

Wednesday, February 3, 2010
باید بروم دکتر روان پزشک
بشینم روی صندلی
یه سیگار بپیچم
و بگویم
یه بغض تو گلوم گیر کرده
و به هر تلنگری راه نفسم رو می گیره
نمی ترکه
ولم نمی کنه
از بین نمی ره
بگویم : دیگر به هیچ چیز امید ندارم
که خیلی وقت است دست به مداد شمعی هام نزدم و هیچ نقاشی کودکانه ای نکشیدم
که امتحان دارم ، درس نمی خونم و حتا ذره ای استرس هم ندارم
که پای کامپیوتر دارم پیر میشم
که انرژی ندارم
که دو سال است بعد از رفتنش ، هنوز منتظرم برگرده
که صبح تا شب فال می گیرم ببینم " ش . مهر " این بار که بیاد ایران خبری از من می گیره یا نه؟!
بگویم : دلم می خواهد دهن همه رو صاف کنم
که از این شهر بیزارم
که دیگر توان رویا بافی هم ندارم .
که حرف ها و حس هایم را آنقدر به تعویق می اندازم که دیگر مطرح کردنشان فایده ای ندارد و دلم پر شده است از حرف ها و حس های مدفون .
بروم دکتر روانپزشک ببینم قرصی دارد که دل آشوبی هایم را بشوید ؟!
خواب هایم را آرام کند
از سنگینی شانه هایم بکاهد؟!

Labels: ,

Thursday, January 21, 2010
عادت کرده ام به دوره هر روزه چهره ات
می خواهم بدانم
چه در چهره داری
که مرا مسخ کرده بود؟

Labels:

Wednesday, January 20, 2010
عکس هایت را دوره می کنم
هر روز و هر شب
مبادا
چهره ات
لبخندت
نگاهت
کبودی زیر چشمانت
...
عشقت
از یادم برود .

Labels:

Tuesday, January 19, 2010
شب امتحان است و
من باز
بیدار مانده ام
تا عکس های تو را
تا صبح دوره کنم .

Labels:

Saturday, January 16, 2010
دل تنگم و هنوز
هر روز
رویای بازگشتت را تصور می کنم .

Labels:

Sunday, January 10, 2010
دلم یه میله بارفیکس می خواد
پاهام رو دورش حلقه کنم و چپه ازش آویزون شم
تاب بخورم
و انقدر تو این حالت بمونم که بالاخره از فکرم بیفتی پایین .

Labels: ,

Thursday, January 7, 2010
فال می گیرم
هر روز و هر شب
می خواهم بدانم می شود روزی دوباره بی دغدغه و بهانه در آغوشت گرفت ؟

Labels:

Saturday, January 2, 2010

سوم و چهارم دی هم گذشت

این دو روز برایم طعم از دست دادن دارد

طعمی تلخ

از همان روزها که برای بازگشت به دانشگاه تلاش می کردم و روزهایم پی گرفتن حقی در مجلس و وزارت علوم می گذشت ، از آن روزها که با کمک تو گذشت .

از همان دوم دی ای که تب کردم و درد امانم را بریده بود و به ضرب کرتون و مسکن و آرام بخش و آغوش تو صبح شد و من سر جلسه امتحان رفتم

از آن سوم دی ای که تو پشت در سالن نشستی تا ناهار را با هم باشیم تا شاید استرس امتحان و این سرنوشت گره خورده در دستان تو گم شود .

از آن روزها که هیچ کدام از ما هفتاد و پنج نفر در امتحان قبول نشدیم !

از آن سوم دی سال بعدش که تو گفتی می خواهی بروی و چهارم دی ای که من غرق گریه رفتنت را به نظاره نشستم .

و سوم دی سال بعدش که شیوا بی خداحافظی رفت و باز بغضی بر این روزهایم افزوده شد .

چهارم دی امسال فرار کردم از مملکتم که شاید در چشن کریسمس دنیا لحظه ای بی بغض نفس بکشم .

نشد ...

+ برگرد .

Labels: ,

Thursday, December 3, 2009
بی تو بودن
شب هایی است که خیلی سخت صبح
و روزهایی که خیلی تلخ شب می شوند
می دانی؟!
کاش بودی و با آواز خواندن، با صدایت کمی از تلخی این شب ها را می بردی !

Labels:

Tuesday, November 17, 2009
گاهی بعضی از حادثه ها
روابط
آدم ها
باعث می شه که آدم ها به کل تغییر کنند ...
اگر چه اون رابطه از دست رفته باشه
یا اون آدم رفته باشه ...
+ ولی تاثیرش همیشه می مونه و ما فراموش می کنیم که چه طور انقدر تغییر کردیم ؟!

Labels: