LoLiGameS
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم!
پ . ن : شنيدنش با صداي آيدا يه لطف ديگر دارد
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
چوب جادویم را پیدا کنم
زمان را به عقب برگردانم
و
کاری کنم تو برای همیشه بمانی
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
کاش می شد
سه شنبه
بی بهانه
ای میلی فرستاد
زنگی زد
عکس
پیامی
و گفت : دل تنگی تو مرا به خود پیچیده است
که من تاب ندارم دیگر
***
کاش نشانی بود از تو
کاش می دانستم این روزها چه شکلی شده ای
کاش می آمدی
تا من این همه شعر نخوانم
نوشته نریسم
رویا نبافم
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
روزگار عجیبی است
من بهانه تو را می گیرم
و تو
بهانه تنهاییت را
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
یه مشت قرص داده که این کابوس ها از بین بره
وقتی می خورم
تو از گاهی رویاهای شبانه ام می روی .
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
صدایت می کنم
پاسخی نیست
می دانم می دانم
دوری و من توان فریاد ندارم
صدایم بی جان است
نمی شنوی
می دانم می دانم
نگاهت می کنم
چشمانم برقی ندارند
نخواهی دید
می دانم می دانم
می نویسم
نوشته هایم شوری ندارند
می دانم می دانم
نخواهی خواند .
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
نباشی هم می گذرد
همان طور که گذشته است
ثانیه های بی تو
روزهای بی تو
ماه های بی تو
سال های بی تو
+بی عشق
بی خاطره
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
این روزها نیز می گذرد
به برق و بادی
به آهی
اما
بی خاطره
بی لبخند
+ این روزها خود خاطره نمی سازند و با مرور خاطره ها می گذرند .
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
چشمانم را می بندم
سرم را روی زانو می گذارم
و انقدری بهت فکر می کنم که چشم هامو باز کردم
روبه روم نشسته باشی
Labels: " شین . مهر " نامه ., از خروس لاری به مرغ همسایه, شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
باید بروم دکتر روان پزشک
بشینم روی صندلی
یه سیگار بپیچم
و بگویم
یه بغض تو گلوم گیر کرده
و به هر تلنگری راه نفسم رو می گیره
نمی ترکه
ولم نمی کنه
از بین نمی ره
بگویم : دیگر به هیچ چیز امید ندارم
که خیلی وقت است دست به مداد شمعی هام نزدم و هیچ نقاشی کودکانه ای نکشیدم
که امتحان دارم ، درس نمی خونم و حتا ذره ای استرس هم ندارم
که پای کامپیوتر دارم پیر میشم
که انرژی ندارم
که دو سال است بعد از رفتنش ، هنوز منتظرم برگرده
که صبح تا شب فال می گیرم ببینم " ش . مهر " این بار که بیاد ایران خبری از من می گیره یا نه؟!
بگویم : دلم می خواهد دهن همه رو صاف کنم
که از این شهر بیزارم
که دیگر توان رویا بافی هم ندارم .
که حرف ها و حس هایم را آنقدر به تعویق می اندازم که دیگر مطرح کردنشان فایده ای ندارد و دلم پر شده است از حرف ها و حس های مدفون .
بروم دکتر روانپزشک ببینم قرصی دارد که دل آشوبی هایم را بشوید ؟!
خواب هایم را آرام کند
از سنگینی شانه هایم بکاهد؟!
Labels: درمان نمی شود, شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
عادت کرده ام به دوره هر روزه چهره ات
می خواهم بدانم
چه در چهره داری
که مرا مسخ کرده بود؟
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
عکس هایت را دوره می کنم
هر روز و هر شب
مبادا
چهره ات
لبخندت
نگاهت
کبودی زیر چشمانت
...
عشقت
از یادم برود .
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
شب امتحان است و
من باز
بیدار مانده ام
تا عکس های تو را
تا صبح دوره کنم .
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
دلم یه میله بارفیکس می خواد
پاهام رو دورش حلقه کنم و چپه ازش آویزون شم
تاب بخورم
و انقدر تو این حالت بمونم که بالاخره از فکرم بیفتی پایین .
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه, شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
فال می گیرم
هر روز و هر شب
می خواهم بدانم می شود روزی دوباره بی دغدغه و بهانه در آغوشت گرفت ؟
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
سوم و چهارم دی هم گذشت
این دو روز برایم طعم از دست دادن دارد
طعمی تلخ
از همان روزها که برای بازگشت به دانشگاه تلاش می کردم و روزهایم پی گرفتن حقی در مجلس و وزارت علوم می گذشت ، از آن روزها که با کمک تو گذشت .
از همان دوم دی ای که تب کردم و درد امانم را بریده بود و به ضرب کرتون و مسکن و آرام بخش و آغوش تو صبح شد و من سر جلسه امتحان رفتم
از آن سوم دی ای که تو پشت در سالن نشستی تا ناهار را با هم باشیم تا شاید استرس امتحان و این سرنوشت گره خورده در دستان تو گم شود .
از آن روزها که هیچ کدام از ما هفتاد و پنج نفر در امتحان قبول نشدیم !
از آن سوم دی سال بعدش که تو گفتی می خواهی بروی و چهارم دی ای که من غرق گریه رفتنت را به نظاره نشستم .
و سوم دی سال بعدش که شیوا بی خداحافظی رفت و باز بغضی بر این روزهایم افزوده شد .
چهارم دی امسال فرار کردم از مملکتم که شاید در چشن کریسمس دنیا لحظه ای بی بغض نفس بکشم .
نشد ...
+ برگرد .
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه, شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
بی تو بودن
شب هایی است که خیلی سخت صبح
و روزهایی که خیلی تلخ شب می شوند
می دانی؟!کاش بودی و با آواز خواندن، با صدایت کمی از تلخی این شب ها را می بردی !
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم
گاهی بعضی از حادثه ها
روابط
آدم ها
باعث می شه که آدم ها به کل تغییر کنند ...
اگر چه اون رابطه از دست رفته باشه
یا اون آدم رفته باشه ...
+ ولی تاثیرش همیشه می مونه و ما فراموش می کنیم که چه طور انقدر تغییر کردیم ؟!
Labels: شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم