زنگ زدم بیمارستان وقت بگیرم
اسمم رو می پرسه ...
می گویم : " ارمغان "
می پرسد مطمئنی خودتی؟!
با تعجب می گویم : سوال فلسفیه؟.... گمونم خودمم چطور؟
صدای خنده ای می شنوم
دارم عصبی می شوم
می گوید : آخر بهت نمیاد خودت باشی !
می گویم : مگر من با شما شوخی دارم ؟
*
عصبانیم
+ کاش تو باشی
کاش صدای خنده تو باشد
کاش باز روزی بیاید که تمامش را از غش غش خنده های تو بخندم ...
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه