برای معاینه چشم رفته بودم
بیش از یک ساعت منتظر بودم و تمام یک ساعت
تو ، چهره تو و خنده تو آویزان پلکم بود و فقط تو را می دیدم .
می دانی؟!
چه قدر جایت در این روزهایم خالی است .
کجای دنیایی؟
+ می خواهم در دستانت برف بکارم ....
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه