o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Thursday, January 14, 2010
مادر بزرگم که مرد می دانستم تمام شده است
درد او
و آغاز می شود تنهایی ما

در کنار جسمش که دیگر روحی نداشت نشسته بودم
دستانش در دستم بود
جسمش را که بردند
دلم فرو ریخت
می دانی ؟!
هر بار که می روی و من فقط از پست های فیس بوک ات می فهمم
دلم باری دیگر فرو می ریزد .

Labels:

Post a Comment