روزها می روند
تو به بادی می روی و به طلوعی باز می گردی
و من
در دل به ساده گی کودکانه ام می خندم
که فکر می کردم رفتن سبب نداشتن می شود
نمی دانستم می شود
تو
حتا کنارم باشی و من برایت به غریبه ای بمانم
به شاگرد روزهای دور
و خاطره ای خاک گرفته ...
Labels: " شین . مهر " نامه ., صلاح من ، صلاح تو ، صلاح ما ... هیچ کداممان