یک زمانی بود که من نوجوان بودم و تو نگران من
نگران رفت و آمدهایم
دوست ها و ارتباط های جور واجور و گاهی خارج از مرزم
نگران درس ها و امتحاناتم
حالا الان داره همه چیز جبران می شود
دو ماهه بی خبر پاشدی از اون کشور لعنتی آمدی بیرون
و من مدام نگران درس هاتم
و رفت و آمدهای بی حد و حسابت
معاشرت های عجیب و دوست های جورواجورت
نگران کارهای یهویی و احمقانه ات
+ ساعت دو نصفه شب راه افتادی تو جاده که از شمال بیای تهران که تمام روز رو تو خونه بخوابی که چی؟!!!!
+ با خودت عهد کردی هیچ تعطیلاتی نیاد و بگذرد که تو، توی خونه بمونی و مسافرت نری ، نه ؟!
می دانی ؟!
نگرانتم.
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه