کله سحر مسيج زده که ديگر مي خواهم تنهاي تنها باشم ...
مي پرسم چته باز؟
جواب داده هيچي فقط مي خواهم تنها باشم .. تنها ..
گفتم اوکي .. ديگر خبري ازت نمي گيرم .
+ بالاخره مي رسه اون روزي که من انقدر معروف و مهم و پولدار شم که اپرا ازم دعوت کنه تو برنامه اش
بعد مي روم مي شينم اونجا
شما ها هم هي خيره مي شين به تلويزيون و با خودتون مي گين
I used to know her ...
بله و اون وقت منم که مي خواهم تنهاي تنها باشم
تقطه
Labels: جهت ثبت در تاریخ