o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Saturday, October 22, 2011
آمده بودم موسسه ...
 موقع بيرون رفتن منو ديدي
صدام کردي
فضا تغيير کرده بود
پله ها رو رفتم بالا تا برسم بهت
موهاتو مشکي کرده بودي
نشستيم يه دل سير حرف زديم
همه حرف هايي رو که تو اين چند وقت که نيستي رو هم تلنبار شده و نگفته بوديم
چه قدر دلم برات تنگ شده بود
يه ماه مي شد که نديده بودمت
واست تعرف کردم که لاغر شدم
که ورزش مي کنم
که آيلتسو بدم مي روم دنبال مدرک و بقيه کارهاي رفتنم
که از اين کرختي دارم بيرون ميام
و تو مي خنديدي
گفتي همه چيز چه قدر بهتر شده
کارتو کمتر کردي
بيشتر حواست به خودت هست
که اين لوسميا لعنتي داره تو جنگ با تو مي بازه
که همه چيز درست ميشه
آمدم بغلت کنم
+ از خواب پريدم

Labels:

Post a Comment