o LoLiGameS



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Saturday, October 22, 2011
آمده بودم موسسه ...
 موقع بيرون رفتن منو ديدي
صدام کردي
فضا تغيير کرده بود
پله ها رو رفتم بالا تا برسم بهت
موهاتو مشکي کرده بودي
نشستيم يه دل سير حرف زديم
همه حرف هايي رو که تو اين چند وقت که نيستي رو هم تلنبار شده و نگفته بوديم
چه قدر دلم برات تنگ شده بود
يه ماه مي شد که نديده بودمت
واست تعرف کردم که لاغر شدم
که ورزش مي کنم
که آيلتسو بدم مي روم دنبال مدرک و بقيه کارهاي رفتنم
که از اين کرختي دارم بيرون ميام
و تو مي خنديدي
گفتي همه چيز چه قدر بهتر شده
کارتو کمتر کردي
بيشتر حواست به خودت هست
که اين لوسميا لعنتي داره تو جنگ با تو مي بازه
که همه چيز درست ميشه
آمدم بغلت کنم
+ از خواب پريدم

Labels:

Friday, April 2, 2010
خواب هایم را که بنویسم .. پر فروش ترین کتاب جنایی جهان ، از آن من خواهد بود .

Labels:

Wednesday, February 10, 2010
خواب دیدم
دندانم زخم بود ... درد می کرد .. دندانم افتاد
فکر می کردم تعبیرش مرگ است .
اما
نگو دندان عقل بود و من یکی از احمقانه ترین کارهای زنده گیم را کردم .

Labels:

Monday, February 1, 2010
باز خوابت رو دیدم
از خواب که بیدار می شم
می دونم دیدمت و همین تو ادامه روز کندم می کنه
یادم نمی مونه اما
+ خوش حالم که هنوز تو رویاهایم دارمت .

Labels:

Wednesday, December 16, 2009
باز شبم به کابوس گذشت
به داستان های متفاوت و متوالی
+ با مام شید برای خرید گل چینی به خانه ای رفته بودیم
انگار فروشنده ها آشنا بودن
خیلی مستقیم و رک گفتند که ما توان خرید گل ها را نداریم
+ در راه بودیم شب بود
جایی پشت نیاوران
با خانه های بزرگ و زیبا
آشنا بود
ساکت و خطرناک
با " پر" بودم
کسی دنبالمون کرد
ماشین رو توی میدون پارک کردیم و ته کوچه بن بستی پناه گرفتیم
صدای بیل می آمد
مجید ت وکلی را مخفیانه دفن می کردند
با ترس فرار کردیم
مراد را به جرثقیل بسته بودند که ببرند
و" پر "با پلیس ها دعوا میکرد
+ خدا رو شکر قبل از داستان بعدی ساعت زنگ زد .

Labels:

Saturday, November 28, 2009
به سختی راه می رفتی
کمی خم و نفس زنان
و دستانت را به کمر تکیه کرده بودی
شکمت بزرگ و برآمده بود
آبستن بودی !
صورتت ورم داشت
باد کرده بودی
چشمانت گود رفته بود و سیاهی دورش از دور نمایان بود .
+ پی تعبیرش گشتم ... نوشته بود هرچه شکم بزرگتر باشد مال بیشتری نصیبت خواهد شد ...
خواب از من و پول از تو ... نصف ، نصف .

Labels: ,

Sunday, November 15, 2009
دیشب بعد از سه روز سخت کاری
خیلی خوب خوابیدم
تقریبن بیهوش شدم
تا صبح خوابت رو دیدم اگرچه حزویات خواب یادم نیست .

Labels: ,

Tuesday, November 3, 2009
به سختی خوابم برد
خوابت را دیدم
داشتم وسایلم را از خانه ات جمع می کردم تا بروم
مهمان داشتی
و سکوت تلخ من .. کنجکاوی همه را برانگیخته بود .
توضیح می دادی .. علت تلخی این روزهایت را
و صلاحی که جدایی ما را رقم می زند
عکسی بی هوا از من گرفته بودی
که گوشه ی آینه اتاقت بود .
پرسیدم " اینجوری راحتی ؟ .. این که ماه ها بگذرد و خبری از من نباشد ؟"
نگاهم کردی
با آن نگاه همیشگی
که همیشه دلم را می لرزاند
و پاسخ دادی " اگر این عکس نباشد .. حتا یادت نمی افتم
+ از خواب پریدم
دم صبح بود
روی تخت نشستم
تصمیم گرفتم
بارم را ببندم و برای همیشه از زنده گیت بروم
از رابطه ی هشت ساله
و امروز تمام روز تلخ گذشت ..

Labels: , ,

Thursday, July 30, 2009
نشسته بودی رو تخت
تکیه داده بودی به دیوار
من هم روبروت دراز کشیده یودم و نگاهت می کردم
زانوهات رو تو بغل گرفته بودی
من هم پاهام رو تکون می دادم
انگاری دلت گرفته بود
صدات میلرزید
بغض داشتی
از ابراز درد و دلیلش سر باز می زدی
نمی خواستی چیزی بگویی
انگاری دلیلش را می دانم
می پرسم از فلانی ناراحتی
بغضت می ترکد
و می گویی
همه آنچه که آزارت داده است
+ بیدار می شوم
یادم نیست دلت از چه گرفته بود
من هم خسته از خواب آشفته ام و نگران تو

Labels:

Saturday, October 25, 2008

از خواب که بلند می شوم
خسته ام
تنم درد می کنه
چشم هام می سوزه
...
کمی می گذره یادم میاد که خوابت رو دیدم
همان روزهای قبل از رفتنت بود ، داشتی می رفتی
و من دل تنگ
تمام شب راگریسته بودم .

Labels:

Saturday, April 5, 2008
دیشب تو خواب ،از بین ِ مکالمات 1 جمله یادم مونده که البته گوینده اش یادم نیست .
جمله هه رو دوس داشتم .

جمله هه : "مرا اهمیت کن ."

پ . ن : یحتمل گوینده اش باید لهجه داشته بوده باشه .

Labels: