روزهایی پیش
سال هایی پیش
یکی از مهمترین افتخاراتم این بود که حسم را راحت بیان می کنم
حتا اگر لازم باشد
عاشق شدم
یک جعبه شیرینی می خرم و می روم خواستگاری
که برای بدست آوردن چیزهایی که دوست دارم می جنگم
+
نمی دانم در این دو سال چی عوض شده که من جای همه این افتخارات رو دادم به غرور و محافظه کاری
نمی فهمم چی تغییر کرده که من به جای این که گوشی تلفن رو بردارم و بهش بگم که بعد از دو سال شیرینی رویاهایم دیدن چهره او در خواب است
و نمی توانم کسی را جایگزینش کنم
که دیگر هیچ مردی به چشمم نمی آید
فقط آرام در تنهایی هایم اشک می ریزم و شب ها پیش از خواب دعا می کنم برگردی .
نمی دانم چرا تمام حس هایم را سانسور می کنم یا فقط در نوشته ای در این وبلاگ رهایشان می کنم .
Labels: برای دروس الممالک سابق, بیست و چهارم ماه