o
سوم و چهارم دی هم گذشت
این دو روز برایم طعم از دست دادن دارد
طعمی تلخ
از همان روزها که برای بازگشت به دانشگاه تلاش می کردم و روزهایم پی گرفتن حقی در مجلس و وزارت علوم می گذشت ، از آن روزها که با کمک تو گذشت .
از همان دوم دی ای که تب کردم و درد امانم را بریده بود و به ضرب کرتون و مسکن و آرام بخش و آغوش تو صبح شد و من سر جلسه امتحان رفتم
از آن سوم دی ای که تو پشت در سالن نشستی تا ناهار را با هم باشیم تا شاید استرس امتحان و این سرنوشت گره خورده در دستان تو گم شود .
از آن روزها که هیچ کدام از ما هفتاد و پنج نفر در امتحان قبول نشدیم !
از آن سوم دی سال بعدش که تو گفتی می خواهی بروی و چهارم دی ای که من غرق گریه رفتنت را به نظاره نشستم .
و سوم دی سال بعدش که شیوا بی خداحافظی رفت و باز بغضی بر این روزهایم افزوده شد .
چهارم دی امسال فرار کردم از مملکتم که شاید در چشن کریسمس دنیا لحظه ای بی بغض نفس بکشم .
نشد ...
+ برگرد .
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه, شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم