o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Wednesday, February 3, 2010
باید بروم دکتر روان پزشک
بشینم روی صندلی
یه سیگار بپیچم
و بگویم
یه بغض تو گلوم گیر کرده
و به هر تلنگری راه نفسم رو می گیره
نمی ترکه
ولم نمی کنه
از بین نمی ره
بگویم : دیگر به هیچ چیز امید ندارم
که خیلی وقت است دست به مداد شمعی هام نزدم و هیچ نقاشی کودکانه ای نکشیدم
که امتحان دارم ، درس نمی خونم و حتا ذره ای استرس هم ندارم
که پای کامپیوتر دارم پیر میشم
که انرژی ندارم
که دو سال است بعد از رفتنش ، هنوز منتظرم برگرده
که صبح تا شب فال می گیرم ببینم " ش . مهر " این بار که بیاد ایران خبری از من می گیره یا نه؟!
بگویم : دلم می خواهد دهن همه رو صاف کنم
که از این شهر بیزارم
که دیگر توان رویا بافی هم ندارم .
که حرف ها و حس هایم را آنقدر به تعویق می اندازم که دیگر مطرح کردنشان فایده ای ندارد و دلم پر شده است از حرف ها و حس های مدفون .
بروم دکتر روانپزشک ببینم قرصی دارد که دل آشوبی هایم را بشوید ؟!
خواب هایم را آرام کند
از سنگینی شانه هایم بکاهد؟!

Labels: ,

Post a Comment