اين جا از اخبار همه دنيا بي خبر موندم
حتا از دل خودم هم
Labels: درمان نمی شود
و ...
آن شب پس از رفتنت
باد می وزید ...
+ هنوز هربار که از آن خیابان می گذرم تنم می لرزد بی آن که باد بوزد...
Labels: درمان نمی شود
می پرسد : می دانی چه از دست داده ای ؟
- چشمانم پر از بغض می شود
می گویم : همه رویاهایم را و عشقی
و عشقی که بار غمش هنوز بر دوشم مانده است .
می پرسد : چرا گذاشتی برود ؟
- خاموش نگاهش می کنم
می گویم : غرورم
و می دانم آن لجبازی بچه گانه برای همیشه مرا در آرزوی " شاید روزی باز گردد " گذاشته است .
Labels: درمان نمی شود
باید بروم دکتر روان پزشک
بشینم روی صندلی
یه سیگار بپیچم
و بگویم
یه بغض تو گلوم گیر کرده
و به هر تلنگری راه نفسم رو می گیره
نمی ترکه
ولم نمی کنه
از بین نمی ره
بگویم : دیگر به هیچ چیز امید ندارم
که خیلی وقت است دست به مداد شمعی هام نزدم و هیچ نقاشی کودکانه ای نکشیدم
که امتحان دارم ، درس نمی خونم و حتا ذره ای استرس هم ندارم
که پای کامپیوتر دارم پیر میشم
که انرژی ندارم
که دو سال است بعد از رفتنش ، هنوز منتظرم برگرده
که صبح تا شب فال می گیرم ببینم " ش . مهر " این بار که بیاد ایران خبری از من می گیره یا نه؟!
بگویم : دلم می خواهد دهن همه رو صاف کنم
که از این شهر بیزارم
که دیگر توان رویا بافی هم ندارم .
که حرف ها و حس هایم را آنقدر به تعویق می اندازم که دیگر مطرح کردنشان فایده ای ندارد و دلم پر شده است از حرف ها و حس های مدفون .
بروم دکتر روانپزشک ببینم قرصی دارد که دل آشوبی هایم را بشوید ؟!
خواب هایم را آرام کند
از سنگینی شانه هایم بکاهد؟!
Labels: درمان نمی شود, شاید برای چند نفر ... شاید فقط همان که رفته است ... نمی دانم