LoLiGameS
در راستای ِ پست ِ قبلی
شالگردنمان را که "مام شید" بافته است و من امروز تحویل گرفته ام ، دور گردن پیچیده
با دو جفت جوراب بلند و چندی ژاکت پوشیده
در اتاق برای ِ بار ِ سوم مشغول ِ انجام کارهای ِ ترسیم ِ فنی هستم ، امید که این درس دیگر تکرار نشود ، هیچ وقت
چکمه هامان هم که در خیابان موجب ِ تبرج ِ مردان ِ هم دینمان می شود
را هم به اجبار در خانه می پوشیم
؟؟؟ پ . ن : صندل های ِ زمستانی هنوز به بازار نیامده
اتاقم این قدری سرد هست که بشه به راحتی توش پنگوئن پرورش داد.
می خواهم صفحه رو پاک کنم
از اول زنده گی ام را بکشم
مداد شمعی ها به کارم نمی آیند
می خواهم خودم را با ضخیم ترین و پررنگ ترین ماژیک ، روی ِ این صفحه سفید بکشم
و
مثل ِ مشق های ِ دبستان روزی ده صفحه خودم را بنویسم
دفتر ِ مشق که به آخر برسد
مثل ِ جدول ِ ضرب ، خودم را از حفظ خواهم خواند
بی غلط
بی وقفه
هر چی می گردم نیست
نمی دونم کجا گمش کردم
یا کِی
اصلن گم شده یا یه جا قایمش کردم و یادم رفته
دو هفته تمام ِ
همه جا رو زیر و رو کردم
* * *
خودم را می جویم
هیچ اثری نیست
آن چنان در زنده گی ام پر رنگ شده ای
که خودم را حتا در پس زمینه ها هم نمی یابم
Labels: ... برای تو
! می خواهم عشق را بی ترس ِ از دست دادنت ، تجربه کنم
زنده گی همین چند روز است
همین روزهایی که خوبی و بدی هایش وابسته به ارتباطم با توست
می خواهم زنده گی ای را آغاز کنم که حتا اگر سرشار از کثافت شد
تمام وابسته به خودم باشد
. بی هیچ ردپایی از تو
Labels: ... برای تو
از سر همت تا خونه پیاده میام
تمام راه به سکوت می گذرد
هیچ حرفی با خودم ندارم *
Labels: ... برای تو
دوسم میادش ات
یا
همان
دوستت دارم ها
. بر همه گان روشن است
این که هنوز بعد از شش سال ، وقت ِ دیدنت قلبم بیشتر می تپد
که دلم خیلی زود برایت تنگ نمی شود
که طاقت ِ دوریت را ندارم
که اگر نبودی
خیلی پیش از این شکسته بودم
بریده بودم
! که تو عقشه منی
که خم به ابرویت بیاید ، می خواهم دنیا نباشد
که با پانزده سال و هفت ماه و هفت روزی که بزرگتری ، نگرانت می شوم
" که مرا بی سببی نیستی "
* * *
همه این ها به جای ِ خود
می خواهم یاد بگیرم
خودم را هم باور کنم
پی نوشت : تولد مبارکی برای ِ عالیجناب شاملو
Labels: ... برای تو
شش سال است که درگیرت شده ام
... تمام اندیشه هایم ، روزهایم ، خواب هایم
تو تمام ِ زنده گی ام را در بر گرفته ای
ساعت هایم به تو گره خورده اند
چنان که گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
Labels: ... برای تو
ازتو دور می شوم
. شاید کمی به خودم نزدیک شوم
Labels: ... برای تو
خســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــته شدم
از این همه کابوس ِ مداوم
از این همه استرس و ترس های ِ بیست و چهار ساعته
از تو عزیزم
از تو
از تمام ِ کارهایت
از تمام ِ موفقیت هایی که هر بار ما را از هم دورتر می کند
خسته شدم از این همه کار
... از این که باید روزها حرف هایم را تلنبار کنم تا بین ِ کارهایت وقتی خالی شود روزی
حرف هایم باد کرده اند
گلویم از این همه بغض به زودی منفجر می شود
این فکرهای ِ خط خطی ِ سیاه دست از سرم بر نمی دارند
تمام روز سرم پر از صداست
پر از ترس
واهمه
کابوس
وحشت
به دادم برس
آرزو دارم روزی رو به پنجره ای بزرگ در کنار هم بنشینیم
پنجره ای پر از آسمان
دستم را در دست بگیری
و یک روز کامل
بی هیچ حرفی ، دست در دست ، آسمان را بنگریم
شاید آن روز کمی باران ببارد
هوا ملس شود
ها" بکنیم"
من روی شیشه ِ پنجره ِ پر بخار اسمت را چپه بنویسم
و هیچ نگوییم
گه گاه دستم را کمی بفشاری
چشم در چشم ، نگاهی بکنی
و لبخندی آرام بر چهره ات نقش ببندد
و من از برق چشمانت قند در دلم آب شود
قاه قاه "بخندم"
تو با تعجب ریسه رفتنم را بنگری
و هیچ نگوییم
دستت را با دو دست بگیرم
آرام به پشتی صندلی تکیه دهیم
و باز
به آسمان خیره شویم
شاید آن روز گنجشکی بر لبه پنجره بنشیند
ما آرام به صدایش گوش دهیم
چشم ببندیم
تا
آرامش در درونمان به رقص آید
من شوق زده خواهم شد
دستم را دور گردنت خواهم انداخت
...
بلند می شوی
فنجانی چای
و بی هیچ حرف چای می نوشیم
با شکلات
تو روی زمین می نشینی ، زانوهایت را جمع می کنی
و من به فرفر ِ جعد ِ گیسویت خیره خواهم شد
در کنارت می نشینم
حضورت تمامی ، امنیت و آرامش است
نگاهت می کنم
باید سکوت کنم
دوستت دارم رااز چشم هایم خواهی خواند
غروب می شود
و ما
یک دل ِ سیر آفتاب غروب را تماشا خواهیم کرد
پ . ن :
میبینی!؟
آرزوهایم چه ساده اند
دلم برای ِ روزهای ِ دو نفریمان تنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگ شده است
Labels: ... برای تو
بدون فیل تر ها :
پ . ن : امیدوارم هر چه زودتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــر همه با آزادی زندگی کنیم