o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Wednesday, March 19, 2008


این سال نیز می گذرد
چون تمام ِ سال هایی که گذشت
و جز خاطره چیزی از آن ها باقی نماند

سال ِ خوبی نبود
پر بود از حس ِ از دست دادن
و
از دست دادن

فرقی نمی کند چه گونه از دست بروند
از دست دادن ، از دست دادن است .
مرگ و سفر و مهاجرت فرقی نمی کند
همه شان حس ِ تلخ ِ نداشتن است.

" نمی دونم کجاست ، چه می کند
فقط می دونم که ندارمش "

تلخ بود تمامش

سال ِ نو هم هیچ حس ِ شور و شوقی ندارد
چه فرقی دارد
روزها همه یکسانند
تفاوتشان تنها عددی است به نام تاریخ ساخته دست ِ ما.


" گاه به سخن گفتن از دردها نیازی نیست "


مبارک باد نمی خواهد
"از آنکه خیال خوبی ها،
درمان بدی ها نیست؛
بلکه
صد چندان
بر زشتی آنها می افزاید. "


+ تصور کن تمام ِ آنچه را که می خواهی ، به دست خواهد آمد
تصور می کنم حضورت را ...
گرچه شنیده ام دوستان ِ دیگری تنهایی هایت را طعم ِ شادی پوشانده اند .

+ مبارک باد می خواهد تمام شدن این سال ِ تلخ
+ و امید که سال ِ نو به شیرینی بگذرد
Tuesday, March 18, 2008
یک سال ِ پیش در چنین روزی ...
...
یک سال ِ بعد در امروز ...
چه قــــــــــــــــــــــــــــــــدر دلم هوایت را دارد ، امروز .
Saturday, March 15, 2008
اینکه" دوستت دارم هنوز ..."
Friday, March 14, 2008
دو ماه .
پ . ن : دیدی چه سریع گذشت
* امسال هیچ شور و شوقی برای آمدن سال جدید ندارم .
خنده هایم همه در بغض ام می شکند .
شادی تو
و رقص ِ او برای ِ شاد بودن اصلن کافی نیست .
Wednesday, March 12, 2008
صدمین پست
* امروز اولین کارت تبریک سال نو و آهنگ ِ ضمیمه وبلاگ را بسیار غیر منتظره دریافت کردم .
* " ش . مهر " ِ عزیزم ، حضورت ، آرامش از دست رفته را آرام آرام به من باز میگرداند .
- سفره هفت سین ای هم که برای بیمارستان چیدی مثل ِ تمام کارهای ِ دیگر معرکه است .
- اسباب بازی های تو اتاق ِ کارت هم واسه سرگرم کردن بچه های هم سن ِ من عالیه .
- دوسم میادش ات ............................................................................. هین ؟!!!

Labels:

Tuesday, March 11, 2008
دلم شکست .
Sunday, March 9, 2008
امشبم مثل همیشه ست .
Saturday, March 8, 2008
هشتم مارس ، روز جهانی ما ( زنان ) بر ما ( زنان ) مبارک .
من هم امیدوارم سال ِ جدید با آرامش و آزادی همراه باشد .
پ . ن : هنوز کفنش خشک نشده بی مروت .
Friday, March 7, 2008
داشتم می رفتم تو غصه غرق بشم که از راه رسید
رفته پارچه بخره که واسه میز ِ هفت سین ِ عید ِ بیمارستان رومیزی بدوزه ...
میرم میرداماد دنبالش
منو می بینه شروع می کنه بالا و پایین پریدن
سوار که می شه انقدری محکم بغلش می کنم که با تمام ِ وجود حضورش رو حس کنم
...
تمام ِ تهران رو می چرخیم که من کفش ِ مشکی ِ مجلسی بخرم
برام کفش می خره ، عیدی .
...


می دانی؟!
چه قدر دوستت دارم ...

Labels:


* نمی خواستم که تو رو تو گم ترین آرزوهام ببینم .
Thursday, March 6, 2008
فریاد ِ بی قراری .
Tuesday, March 4, 2008
هفت هفته.
Sunday, March 2, 2008
به بازی که دعوت می شوی باید پی ِ همان قانون را بگیری و بروی

انتخاب همیشه سخته و من مجبورم فقط هفت گزینه داشته باشم.

ای کاش آدمی وطنش را همچون بنفشه ها می شد با خود ببرد هر کجا که خواست ... زنده یاد فرهاد
مرا ببوس ... حسن گلنراقی
عاشقم من ، عاشقی بی قرارم ... زنده یاد بانو دلکش
لرزون لرزون. ا ومدم در خونه تون... زنده یاد بانو دلکش
ساری گلین ... حسین علیزاده + ژیوان گاسپاریان
ای ساربان ... محسن نامجو
هوای گریه ... همایون شجریان

و آهنگ های ِ مورد نفرت من :
خیلی زیاده
تمام آهنگ های رپ ایرانی
آهنگ های محسن چاووشی
و مجتبی کبیری و همه از این دست ها
و افتخار آشغال ترین آهنگ ها رو می دم به دی جی محشر
آهنگ های مزخرف تهیه شده در لوس آنجلس
ترانه های ِ نکبت ّ خانوم ها حمیرا ، ناهید ، شهره ، شیلا و ... و آقایون شهرام ها ، بهبودی ، شماعی زاده ، سعید محمدی و حبیب
و از همه دوستان دعوت می شود بازی را ادامه دهند
به خصوص خانوم دژاوو ، خانوم توکا ، خانوم آیدا ، آقای فرزین ، سالوسی ، بید مجنون و خانوم مریم و ***
Saturday, March 1, 2008
بعد از یک هفته تاخیر پرید می شوم
سریع پروفن رو می اندازم بالا
درد تمام ِ تنم رو می گیره
ماشین رو نگه می دارم ، یک گوشه می ایستم
اشک تو چشم هام جمع می شه
ژلوفن می گیرم و یک بطری آب
باز اثر نمی کنه
پاهام گز گز می کنه
برمی گردم خونه
چای و نبات
دم جوش نعناع
...
جسبیدم به شوفاژ
درد امونم رو بریده
دور ِ خونه راه می روم و عربده می کشم
هر یه باری که می شینم و بلند می شوم حس می کنم تمام ِ موجودی خون ِ بدنم تخلیه می شه
انگاری مرز ِ این پا و اون پام ، رودخونه کارون شده باشه

پ. ن : تا این درد ها رو نکشید ، آقایون محترم ، معنای زن بودن را نمی فهمید .