o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Saturday, November 29, 2008
خوشبختی یعنی ... وقتی که بعد از 14 ساعت لنز رو از نو چشمهام درمیارم و با خیل راحت چشمهام رو می مالم .
Tuesday, November 25, 2008
این تو بمیری ، از اون تو بمیریها نیست .
Monday, November 24, 2008
گویند هرچیز را حکمتی است .
Saturday, November 22, 2008
زود بیدار می شوم
زود می روم سر کار
بیشتر کار می کنم
زود می روم دانشگاه
زود میام خونه
شام می خورم
زود می شینم پای کامپیوتر
همه چیز سریع می گذره
زود می خوابم

این جوری می شه که این 3 ساعت و نیم اختلاف ساعت این قدر پررنگ شده و آن لاین نمی بینمت
زنگ هم که بزنم ، صدات رو که بشنوم ، بغضم می گیره ، بغضم بگیره تو می فهمی ...
تو بغضم رو بفهمی ناراحت می شی ، پس زنگ هم نمی زنم .

همینه که فکر می کنم 2 ساله رفتی
ولی وقتی میشمرم میشه 98 روز .
***

یکی داد دل مرا فریاد کند لطفن .

Labels:

Saturday, November 15, 2008
گاهی شاید کمی تامل و تعمق لازم باشد .

مرد جان عزیز
من هنوز نوشته هاتو می خوانم اگر چه گاهی وقت ها خیلی آزارم میده

نوشته آخرت برام جالب بود
می گویی : حتا اگر شرایط عوض شد .....
من از این نوشته برداشت کردم که منظورت اینه که تا هرجا که بشه ، هر چه قدر سخت ... پای حرف و قولت می مونی .

من قضاوت نمی کنم فقط اگر این نوشته رو خواندی خودت ، تو خلوت خودت کمی فکر کن شاید یه جایی داری اشتباه می کنی
شاید خودت هم یادت رفته
پس یک یادآوری لازمه

من قسمتی از نوشته هاتو اینجا می گزارم ، باز تصمیم با خودت ... ( مثل 10 ماه پیش که رفتی )

*
ارمغان عزيز تولدت مبارك

مي‌داني اين اولينش است ( اميدوارم پنجاهمينش رو هم با هم ببينيم ) شايد سخت گذشته باشه اين روزهاي اخير هم به من و بيشتر به تو ولي هرچقدر كه فكر مي‌كنم تو تنها كسي هستي كه من تو اين دنيا دارم ( نمي‌دونم تو شايد آدم زياد داشته باشي ) يعني نمي‌تونم ديگه به كسي دل ببيندم و براي همين مي‌خوام قول بدم از همون قول هايي كه تو به شیوا دادي كه در كنارت بمونم و با هم آينده رو بسازيم با مهربوني و عشق.

وقتي ديشب آخر شب بهت اس ام اس زدم و گفتم زيباترين جمله اي كه مي‌تونم به دوست داشتني ترين آدم دنيا بگم همون جمله معروف پابلو نرودا است : " هوا را از من بگير، خنده‌ات را نه "

شايد تنها دل خوشي هاي اين روزهاي من در اين شهر دور خنده هاي گاه و بي‌گاهي است كه بر لبان تو نقش مي‌بندد با خنده هاي تو انگار دلم غنچ ( نمي‌دونم همين جوري مي‌نويسن يا نه ) مي‌رود، يك جور نور در درونم مي دود و من رو سرشار مي‌كند از زيبايي وجودت.

دوست دارم زندگي برايت بسازم به دور از تمام سختي ها به تلافي تمام اين روزهاي سخت كه طي كرده‌اي، آرامشي برايت بيافرينم كه قوي ترين آدم هاي دنيا هم نتواند آن را از تو بگيرد. همه اينها را فقط براي يك خنده تو خواهد بود، خنده‌اي كه دوست دارم هر روز بر لبانت بنشيند.
و .....


25/2/86

*
این یه تیکه از یه نامه است
قول های شفاهی و نامه های دیگر هم ... خودت خوب می دانی !
Thursday, November 13, 2008
شاید
این روزها و ماه هایی که خیلی سخت گذشت
خیلی دیر گذشت
خیلی بد گذشت
لازم بود

مثه بقیه چیزهایی که تو این 4 سال اخیر سلسله وار اتفاق افتاد و لازم بود
مثه رفتن به دانشگاه
مثه پاس کردن 78 واحد با کلی دردسر
مثه عوض شدن رییس جمهور و منحل شدن دوره ما
مثه به باد رفتن اون دو سال و عمر و پول و 78 واحدی که گذرونده بودیم
عینه تمام اون دو سال بعدی که پی زنده کردن حقمون از این سازمان به اون سازمان دویده بودیم
مثه ما 5 نفری که شده بودیم پی گیر کارها
مثه امتحان دوباره ای که ازمون گرفتن و هیچ نتیجه ای نداشت
مثه 4 ماهی که واسه خاطر امتحان صبح تا شب یا کلاس بودیم یا پی گیر کارها یا داشتیم درس می خوندیم
مثه استرس شب امتحان و مریضی قبل امتحان
مثه این که عین 75 نفر شرکت کننده تو امتحان رد شده بودیم
مثه عمر و جوانی که گذشت و تنیجه نداشت
مثه از دست دادن یکی از همون 5 نفر
مثه مرگ مهدیه
مثه افسردگی و درد های جورواجورمون
مثه قرص های رنگ و وارنگی که هر شب واسه خاطر 6 ساعت خواب آروم می خوردیم
مثه رفتن فرزاد
مثه همه جدایی ها
رفتن تو
و بعد هم رفتن جلال

شاید همه این ها لازم بود

برای چی نمی دونم !!!!

پ . ن : هیچ وقت هیچ کس نفهمید چه بر ما رفت ...

Labels:

Tuesday, November 11, 2008
صبر می کنم ...

Labels:

Friday, November 7, 2008
خیلی از حس ها رو نمی شه بیان کرد
فهموند
فهمید
گفت یا شنید
فقط همین که گاهی بعضی از
حرف ها
آدم ها
فضاها
گاهی تکرار بعضی از خاطره ها
صداها
آهنگ ها
عکس ها
و نوشته ها
خیلی آزارم میده
Wednesday, November 5, 2008
Barack Obama beats John McCain and becomes the country's first black president.


اينجا چرا از اين ايموشن هاي سوت و دست ندااره؟

Labels:

انقدری دلم برات تنگ شده که هر چی فکر می کنم
حس می کنم هیچ حرفی برای زدن پای تلفن ندارم
+
این دل تنگی ، شنیدن صدات رو هم گریه آور کرده ...

Labels:

Sunday, November 2, 2008
با من حرف نمی زنی
ولی صدات رو می شنوم
بغض می کنم

پا می شوم
می روم

کاش بودی ، بغلت می کردم
کاش بودی ، دستهام رو می گرفتی

- اصرار دارد که باهات حرف بزنم
شاید بغضم رو می فهمی ، نمی دونم ....
کاش بودی

بی طاقت شدم

Labels:

Saturday, November 1, 2008
می دانی؟!
یکی از اساسی ترین مشکلات ما این است که خیلی بیش از آنچه باید از نسل قبل دور شدیم ...
رفتار و حرکات و اندیشه ها و زنده گی ما با آنچه آنها می خواهند و انجام می دهند بسیار متفاوت است
* واسه همینه که مامان و بابا ها حتا اگر خیلی از تفاوت ها را بپذیرن ، درک نمی کنند ، این می شه که یه جاهایی بد "ارور " می دن و هنگ می کنن