o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Wednesday, September 29, 2010
نمی شه امسال به جای اردی بهشت تولدم رو تو پاییز بگیرم؟
آخرهای آذر
تو یه کافه دنج
با پنجره های بزرک که درخت ها ی زرد و قرمز هم دورش رو گرفته باشن؟
بعد برام جوراب و دستکش پشمی و ژاکت کادو بیارین ؟

Labels:

Sunday, September 26, 2010
دارم می روم بابل
تو خوابگاه
با 7 تا آدم دیگر
تو یه واحد آپارتمان که آخر امکاناتش دو تا میز پلاستیکی و چهار تا تخت دو طبقه است زنده گی کنم
بدون تکنولوزی

و حتی نمی دونم بدون ماکروفر صبح ها شیر رو چه جوری باید گرم کنم
بدون توستر نان رو

از شنبه هشت صبح تا 5 شنبه ظهر هم کلاس دارم و تهران آمدن هم مالیده

Labels:

Thursday, September 23, 2010
هر بار برای مراجعه به یه قسمت اداری و انجام یک کار حتمن قبلش باید دو ، سه ساعت یوگا کرد تا بشه با این سیستم احمقانه کنار آمد

Labels:

Sunday, September 19, 2010
باید فردا صبح زود بیدار شم
یه دوش آب گرم بگیرم
صبحانه کامل بخورم
ورزش کنم
یه موسیقی خوب گوش کنم
و کلی انرژی جمع کنم
تلفن رو بردارم بهت زنگ بزنم
تو جواب بدی
یه قرار بگذاریم ، نه نگویی
ومن همه این حرف هایی که سه سال است تو دلم مونده رو بهت بگویم

Labels:

Wednesday, September 15, 2010
به یه نیروی خارجی احتیاج دارم تا ساپورتم کنه
بهت زنگ بزنم و تکلیف این خیال راحت شود
فکر این که شاید روزی برگردی....

Labels:

یه عکس جدید دارم ازت
عکسی که خودم گرفتم و می دونم تو اون لحظه دقیقن چه حسی داشتی
و من می تونم ساعت ها بی وقفه به عکست خیره شوم

Labels:

Tuesday, September 14, 2010
تازه گی ها دارم می فهمم که دلم نمی خواهد کتاب ها ، آهنگ ها ، فیلم ها ، کافه ها و ... بقیه چیزهایی رو که برایم معنی خاصی دارن رو با آدم ها تقسیم و یا حتا معرفی کنم

Labels:

Monday, September 13, 2010
من عصر میام اون جا هنوز یه چایی نخوردیم میشه شب من باید برگردم خونه
بعد شب جمعه ها که تنها خونه ام یه سال طول می کشه

Labels:

Thursday, September 9, 2010
باید یادم بمونه هیچ چیز مهمی رو با اس ام اس و ای میل باهات مطرح نکنم
نظرت رو درباره برنامه های مهم رو هم
با تو فقط باد رو در رو هماهنگ شد
می دانی؟
چشم هایت همیشه حقیقت را لو می دهند

Labels:

می گه عشق یه سری هورمونه به هم میریزه آدم رو بی چاره می کنه
باید قرص بخوری
خوب می شی

Labels:

Wednesday, September 8, 2010
نمی تونم توصیف کنم
که همین گاه گاه حرف های بی دعوا و گله گذاری هایمان را چقدر دوست دارم
که به لحظه ای لبخندش همه دنیایم را می بازم
دوباره شانزده ساله می شوم
من مادرانه بودن هایش را و این نازکردن های کودکانه اش را به همه دارایی دنیا نمی بخشم

Labels:

Tuesday, September 7, 2010
من مگس ها رو دوست دارم
تو را هم
Sunday, September 5, 2010
بعد از نه سال
امسال تولدش رو ایران است
تازه خونه عوض کرده و درگیر هزار جور کاره
یعنی از جشن و کیک خبری نیست

من هم نمی دونم حالا که نباید هدیه تولد رو تو یه پاکت کوچک برای پست کردن به یه قاره دیگر گذاشت
چی می تونم براش بخرم
یه چیزی که بتونه خوش حالش کنه

Labels:

یکی از کارهای روزمره ام اینه که بیام بالای سبد همسترمون بایستم و مطمئن شم که هنوز نفس می کشد

Labels: