o LoLiGameS
<< Home



    بيا زنده گي ديگري را شروع کنيم
    بي بادآوري ديروزهاي تلخ
    بي استرس فرداهاي نا معلوم

    بيا همين امروزي را که هستي
    که هستم
    بيا همين امروزمان را زنده گي کنيم
    با هم


آن روزها











LoLiGameS

Friday, June 26, 2009
من
تو
مراد
عماد

Labels:

Tuesday, June 23, 2009
سیاه
نه از آن جهت که رنگ عشق است ..
برای تلخی این روزها

Labels:

Saturday, June 20, 2009
شاید امروز آغوشت می توانست مرهم همه نگرانی های این چند روزم باشد
شاید کمی آرامش
بوسه ای شاید
دستانت حتا
همه را از من دریغ کردی .

Labels: ,

Friday, June 19, 2009
این همه ناامنی و ترس این روزها
آغوش تو را می طلبد و دستهای او را ...

Labels: , ,

Thursday, June 18, 2009
از جلوی تلویزیون می گذرم
مامان فیلم می بینه
فیلم های قدیمی خودمان
خیلی دور نیست
همین چند سال پیش
آرزوهای بزرگ نداشتیم
فقط امیدوار بودیم گذشت زمان آزادی و شادی بیشتری به ما هدیه کند
کنار هم بودیم
شاید به فاصله ساعتی از هم
الآن اما همان آرزوهای کوچک را نیز از یاد برده ایم
+ این روزها فقط می خواهیم همان امنیت نسبی گذشته مان را به ما برگردانند ... همان شادی قبل را
این روزها دوریم
به فاصله چندین ساعت از هم
اما برا ی رسیدن به هم به جز زمان ... ویزا می خواهیم
عزت و شرافتمان که رفت اعتبارمان را هم با خود برد
+ کاش به همان روزهابرگردیم
+ خسته ام .

Labels:

Tuesday, June 16, 2009
از صبح انقدر خبر ضد و نقیض از برگزاری راهپیمایی یا به هم خوردن آن شنیدم ... گیج شدم
سایت ها هم که یا فیلتر شده اند و یا به خاطر سرعت بسیار کم باز نمی شدند
جمعیت 200 نفره ای از روبه روی شرکت می گذرند تعداد زیادی موتور ، وانت و ون حامل نیروهای گارد
به بچه ها خبر می دهم می ترسم
سال هاست در دعای شبانه ام قبل از سلامتی از خدایم امنیت و آرامش خواسته بودم – حسی که سه شب است هیچ کدام ما نداریمش –
دلم می لرزد
جمعیت که بیشتر می شود دلم کمی قرص می شود
توی بالکن شرکت رو به خیابان آزادی با فاصله کمی از مردم ایستاده ایم
دسته ای می گذرند
اشاره شان به ماست و شعار می دهند " آزادی اندیشه از اون بالا نمی شه "
کمی با رییس کلنجار می رویم تا راضی می شود به خیابان برویم ، خودش هم می آید
هم صدای جمعیت فریاد می زنم
بغض و اندوهم با این فریادها هم خالی نمی شود
ما آرام می رویم و ساعت 7 از میدان آزادی به شرکت باز می گردیم
ساعتی بعد خبر ناآرامی و گلوله و کشته و زخمی

+ خدایا در عدالتت به هر نفر چند بار جنگ و ناآرامی و نا امنی و درد می رسد که ما هنوز سهممان را نپرداخته ایم ؟
+ این ها که از بین ما می روند ، خواهران و برادران ما هستند .

Labels:

Saturday, June 13, 2009
چقدر دروغ؟
چقدر تابلو؟
یادت میاد یه امتحان ازمون گرفتن ؟
یادت میاد تعهد دادیم بعد از اون امتحان هیچ حق دیگری برای اعتراض نداریم ؟
یادت هست سه ماه تموم کنارم نشستی و با هم درس خوندیم ؟
یادت میاد چقدر کلاس رفتیم و چقدر معلم گرفتیم؟
یادت هست شب هایی که آرامش دستانت نبود چه گونه در استرس گزشت؟؟؟
یادت هست شب قبل از امتحان از پا در آمدم
تب کردم
هذیان می گفتم؟؟؟
ما هفتاد و پنج نفر امتحان دادیم ... هیچ کس قبول نشد .
مگر می شد ؟
مگر می شد هیچ کس قبول نشود
دروغ گفنتد
باور نکردیم .. از تلاش دست نکشیدیم
همه آن روزها گذشت
ما به شکست و اجحاف و ناکامی عادت کردیم ... به دروغ
امروز همین جور است
ما همه رای دادیم ... چه شد ؟
باز هم شکست حوردیم ... باختیم

Labels:

خوب یادم میاد
سوم راهنمایی بودم
امتحان علوم داشتیم
همه سوال ها رو از رو ورقه دوستم کپی کردم و ته جواب هم بی این که فکر کرده باشم نوشتم ادامه سوال پشت صفحه ...
تقلب انتخابات امروز هم همین قدر تابلو است .

Labels:

از خاطرم ...
برو .

Labels:

باز این هفته هم به تعویق افتادی .

Labels:

Tuesday, June 9, 2009
تو گمان کن که رفته ای ...
اما نه از رویا و نه از دلم

Labels:

Thursday, June 4, 2009
دردم افزون می کند این دل تنگی هر روزه ات .

Labels: