از این که همش باید خودم رو امضا کنم خسته شدم
از این که هر بار باید حسم رو بهت اثبات کنم
از این که بعد از نه سال هنوز منو باور نداری
از این که هر اتفاقی که می افته اولین مقصر منم ،خسته شدم
از سردی صدات
از این که همیشه ناراحتی
از این که حرف نمی زنی
از این که تمام مدت باید حدس بزنم چته
از این که دل خوری هات رو انقدر نمی گی تا وقتی که یه کوه بشه و دیگر نشه به راحتی حلشون کرد
خسته ام
خسته
من استرس رو از وقتی فقط یک نطفه بودم تجربه کردم
من تو جنگ به دنیا آمدم
تو جنگ بزرگ شدم
و از همون روزهایی که راه رفتم برای به دست آوردن خواسته هام جنگیدم
خسته ام
پیر شدم
دیگر انرژی واسه هر روز قانع کردن تو ندارم
+ هنوز به یه چیزایی اعتقاد داری ، می دونم
به همون ها قسم از تکرار هر روزه خودم خسته شدم
یا با تمام وجودت باش
یا برو
یک روزهایی بود که همه سرمایه زنده گیمون نوارهای کاستی بودند که الآن منقرض شدند
و یک وقت هایی پیش آمد که این نوارها پیچ و تاب می حوردند و ما با خودکار می افتادیم به جونشون
+ زنده گیم چند وقتیه این جوریه نمی دونم از کجای نوار پیچ خورده و هیچ دستی هم نیست که خودکار به دست بیاد سراغ باز کردن این پیچ
هی با خودم عهد می کنم
تو این دوره یک هفته ای پریدم هیچ تصمیم مهمی نگیرم
نمیشه و همه گند های زنده گیم تو این دوره است که رقم می خوره
- نشسته ام به انتظار میزی که خالی شود
تو با فاصله کمی ایستاده ای
نگاهمان به هم می افتد و نگاهت را از من می دزدی
می نشینیم با فاصله کمی
من قهقه های بی خود می زنم
گاه بلند می خندم و گاه بی خود حرف می زنم تا این بغض دل تنگی نترکد
نبینی
غرورم
+ ای لعنت به این غرور نکبت و این شیوه مزخرف رفتار من
که نمی توانم بیایم در آغوشت بگیرم و بگویم دلخورم ولی هنوز دلم برایت تنگ می شود و روزهایم بی تو چه خالیست
_ من به تصوراتم رنگ عاشقانه می دهم تو دست در دست دختری می روی .