LoLiGameS
خونه بزرگی نیست
پنجاه و دو متر و هفتاد سانت است
همیشه می گفت : هفتاد سانت تو 52 متر خیلی مهمه باید در نظر بگیریش
من از اون خونه کلی خاطره دارم
تو اون خونه همیشه احساس امنیت کردم
از آرامشش لذت بردم
از سکوتش
گیریم که چهار طبقه رو بی آسانسور باید بالا رفت
4 سال پیش اون خونه رو اجاره داد و من فرصت این رو نداشتم که با اون خونه و خاطراتم خداجافظی کنم
حالا مستاجره رفته
خونه خالیه
البته یه کمی از وسایل قدیمی رو که نگه داشته برده اون جا
و منم دارم بعد از چهار سال می روم اونجا
از دیشیب انقدر هیجان داشتم که خوابم نبرده ....
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه, شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
از این که همش باید خودم رو امضا کنم خسته شدم
از این که هر بار باید حسم رو بهت اثبات کنم
از این که بعد از نه سال هنوز منو باور نداری
از این که هر اتفاقی که می افته اولین مقصر منم ،خسته شدم
از سردی صدات
از این که همیشه ناراحتی
از این که حرف نمی زنی
از این که تمام مدت باید حدس بزنم چته
از این که دل خوری هات رو انقدر نمی گی تا وقتی که یه کوه بشه و دیگر نشه به راحتی حلشون کرد
خسته ام
خسته
من استرس رو از وقتی فقط یک نطفه بودم تجربه کردم
من تو جنگ به دنیا آمدم
تو جنگ بزرگ شدم
و از همون روزهایی که راه رفتم برای به دست آوردن خواسته هام جنگیدم
خسته ام
پیر شدم
دیگر انرژی واسه هر روز قانع کردن تو ندارم
+ هنوز به یه چیزایی اعتقاد داری ، می دونم
به همون ها قسم از تکرار هر روزه خودم خسته شدم
یا با تمام وجودت باش
یا برو
Labels: جلال نامه, شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
این فیلم زنده گی رو دو سه دوری بچرخونیم و برگردیم عقب
من بشینم روی تخت
و تو روی زمین لباس هایی رو که باید ببری دسته بندی کنی
من از این همه زنده گی که باید خلاطه شون کنی تو دو تا چمدون و حداکثر سی کیلو و باخودت ببری یه قاره دیگر آه بکشم
و تو برایم بخوانی :
" پشت سر مسافر گریه شگون نداره "
و من از خنده به خود بپیچم و سفر تو با ریسه های من همراه شود .
Labels: شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
چراغت خاموش است اغلب
و گاه که روشن می شود
خیره به مسنجر می نشینم ساعت ها
شاید پیامی دهی
خسته می شوم آن قدر حرف هایم را در این استتوس ها می نویسم .
تو بی توجه می روی
چراغت خاموش می شود
و من باز فرصتی را از دست داده ام .
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه, شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .

دلم پر می زنه
یک کاغذ بردارم روش عکس چلوکباب بکشم
بروم پایین پنجره اون خونه قدیمی
تو هنوز اونجا باشی ،زنگ بزنم
بیای دم پنجره
کاغذ رو نشونت بدهم
بیای پایین ... حرفی نزنیم
راه بیفتیم سمت یک کبابی آشنا
کباب بخوریم و عکس بگیریم و بخندیم
با هم برگردیم به اون خونه قدیمی
من بشینم روبروی پنجره
گلخانه ساختمان روبرویی رو ببینم
چای دم کنی
سیگار بکشی
و من بی حرف ،تمام امنیت دنیا رو تو دست هات احساس کنم .
Labels: " شین . مهر " نامه ., از خروس لاری به مرغ همسایه, شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
باران می زند
از نزدیکای خانه تو می گذرم
شاملو می خواند
و
من فرمان را آنچنان محکم چسبیده ام که نکند باران واین صدا
وسوسه ام کند
زنگت زنم و تو سردتر از این روزهای بارانی
دل تنگیم را به سخره بگیری .
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه, شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
روز اول هفته
بامداد پاییزی
و من به سوی دانشگاه
+ کیفم را مرتب کردی و جیب هایش را پر از تنقلات
زیاد دور نیست
چهار ، پنج سال پیش
+ دستان پر امنیتت را دیگر نــــــــــــــــــــــــــــــــــــدارم .
Labels: شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
اسیر کارت ها شده ام و فنجان ها
فال می گیرم
هر روز
شاید کسی در سرنوشتم ببیند باز خواهی گشت
+ بیا و تعبیر همه آروزیم باش
Labels: شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
دوباره باز با گفتن اسمت
دهنم شیرین می شه ...
+ دیگر طاقتم داره طاق می شه .
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه, شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
نبودنت یک درد است
و
بودنت هزار درد ...
می دانی؟!
مانده ام زنگ زنگوله ها را به هزار درد بخرم یا شب به شب با دیدن خنده ستاره ها و قرص ماه غرق تنهایی ام ،یک درد را مزه مزه کنم؟
Labels: شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
تمام روزیا دارم بهت فکر می کنم
یا دارم سعی می کنم که بهت فکر نکنم .
زنده گی ام شده همین .
Labels: شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
ای باد تا صبح شرح دل تنگی ام را بخوان ...
شاید
سر راهی
قاصدکی
نوری
ماهی
...
Labels: شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
این همان پست قبلیه با چیدمان اصلی ...
این
دل تنگیه
به این راحتی ها
رفع شدنی نی
مگه که بیای
و من
بودنت رو
تو بغلم
احساس کنم .
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه, چنته خواهی + 63008, شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .
این
احساس کنم
مگه که بیای
دل تنگیه
بودنت رو
و من
رفع شدنی نی
به این راحتی ها
تو بغلم
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه, چنته خواهی + 63008, شاید در سپیده دم همدیگر را باز یابیم .