LoLiGameS
خب این لحظات آخر سال من حال و هوای خاصی دارم .
لباس پوشیدم و نشستم پای نت
خب پارسال دقیقن سر لحظه سال تحویل با تو حرف زدم
امسال دوری
قهری
ناراحتی و ...
* مهم این است گه تو این دقایق باقی از این سال ( 1387) دارم می نویسم ، دعا می کنم و سعی می کنم که خیلی شاد باشم .
+ امسال سال خوبی خواهم ساخت
شاد و پر از موفقیت و مثل هر سال آرزو می کنم که شاد ترین اتفاقات ممکن رو امسال در استانه 40 سالگیت تجربه کنی ...
Labels: . براي ِ تو كه رفته اي, از روی دلتنگی, جهت ثبت در تاریخ
وای ... نه
باز دوباره خدا دستش خورد رو دکمه " repeat "
Labels: تک جمله نگاری
سرخی تو و زردی روزهای من ، همه از تو
گاهی شاید بشه به نبودن آدم ها خو گرفت ...
ولی یادشون
خاطراتشون
حرف ها و تکه کلام هاشون
علایق و عشق هاشون
از یاد نمیره ...
مثه همین چهارشنبه سوری و ناهارشو 5 تا رستوران رفتنمون ، مثه تصادف من و معده درد تو ....
کاش تکرار می شد بی معده درد تو .
Labels: آرزوهای سال نو
رنجور و آزرده ام
خسته و دلگیر
دست نوازشت این روزها کاش بر سرم بود .
Labels: از خروس لاری به مرغ همسایه
هر چی فکر می کنم
هر چی حساب می کنم
با این دو ، دو تا ، چهارتایی که من بلدم
جمع و تفریق داشته هام
می بینیم ازسال 84 به این طرف 2 برابر آنچه به دست آورده ام از دست داده ام .
و این همه چراهایی که در ذهنم بی جواب مونده ... داره ذره ذره آتش به جانم میزنه .
به زودی متلاشی خواهم شد مگر بخواهی کمی مهربان تر شوی با من .
Labels: در وجه آقاي پروردگار
نفهمیدم چی شد ... کجای کار خراب کردم که این گره 5 ساله افتاده تو زندگیم و داره ذره ذره وجودم رو از تو می پوسونه
نمی دونم کجای راه رو اشتباه رفتم که زندگیم اینجوری به هم پیچیده
+ گاهی وقت ها بد احساس درماندگی می کنم .
می افتم تو چاله .. نه خودم و نه هیچ کس دیگر هم نمی دونه که چه جوری می شه از چاله در آمد
+ خسته ام ... خسته .
گمونم بهتره یک کم بهم استراحت بدی
یا توان بیشتر .
+ می شنوی ؟؟؟
+ دستم بگیر .
Labels: در وجه آقاي پروردگار
نمی تونم آدم هایی را بفهمم که وقتی ازشون سوالی می پرسی یا کمک می خواهی
به جای این که سعی کنن مطابق با همون شرایط تصمیمی بگیرن ، می شینن مو شکافی می کنن که اگر این جوری بود با این جوری نمی شد یا اگر فلان کارو می کردی یا بهمان کار رو نمی کردی الان اینجوری نبود .
+ در همین راستا دیشب تو یک شبکه ، یک آقایی یک سوال مطرح کرد ... " که بین موسوی و خاتمی به کدام رای خواهید داد و چرا " ...
بعد ملت با کلی بدبختی زنگ می زدند
جواب ها این جوری بود
- آقا اینا همشون دستشون تو یه کاسه است
- آقا اینا همش بازی است
- خاتمی که تو اون هشت سال کاری نکرد ، موسوی هم که 20 سال نبوده ، احمدی نژاد بهتره ...
- و ...
خب خودتون بگین می شه این آدم ها رو فهمید ؟!
Labels: آرزوهای سال نو
می دانی ؟!
متنفرم از سال هایی که با قهر و دلخوری شروع شود .
امسال هم که تو قهری ...
خودت بگو چه کنم ؟!
Labels: از روی دلتنگی
بعد از دو هفته به سختی رفتم دانشگاه
- به کلاس اول نرسیدم .
- کلاس دوم تشکیل نشد .
- کلاس سوم حاضر ، غایب نکرد .
+ بسی مشعوف شدیم
خســــــــــــــــــــــــــــــــته ام
دلم می خواهد همین روزا .. یه روز از صبح بروم تجریش ، بی خیال واسه خودم گشت بزنم
بلند نفس بکشم که بوی عید تمام ریه هامو بگیره
شاید این جوری حس سال نو پیدا کنم
شاید یک دفعه ، بی صدا ، یک چیزی تو دلم بگه که سال نو سال خوبی خواهد بود ...
سال نو درسم تمام می شود
سال نو کار بهتری خواهم داشت
سال نو حالــــــــــــــــــــم بهتر خواهد بود
***
خسته ام
و تمام روز سر کارم
صبح تا شب
جمعه و شنبه
بی تعطیلی
به اجبار
تو ذهنم که برنامه ریزی می کنم ، انگار حک می شه ... همینه که وقتی برنامه ای کنسل میشه یا عقب میفته ... درک کردنش زمان می بره ، باید برنامه قبلی رو پاک کنم یا تغییرش بدم / عصبانی می شم / گیج می شم / به هم میریزم .
امروز برنامه کنسل شد ... رفتم مانتو بخرم /شاید دست از این دو تا مانتو مشکی نخ نما بردارم / شهر آشوب بود / دم عید است دیگر ، همه لباس نو می خواهند / من هم که از خرید در شلوغی بیزار / بی حوصله 2 ، 3 مغازه را می گردم / قیمت ها با جنس و دوخت هماهنگی ندارد - من فکر می کنم - ، گران است / مانتو ها پر از چین اند و کمر و پف و دکمه . - دوست ندارم - / مانتو نمی خرم ، سر از ثالث در می آوریم .
روی زمین نشسته ام ، کتاب انتخاب می کنم / کتاب بر می دارم / کتاب می خوانم .
ساعت 9 است ، دیر شده ، مانتو نخریدم ، با دستی پر از کتاب و دو مانتو نخ نما و کهنه به پیشواز سال نو خواهم رفت .
Labels: Organized .
دارم بزرگ می شوم .
نشان به این که هر روز بیشتر از دیروز درد می کشم .
می گفت : " می دانی ؟! تو در این رابطه چقدر یاد گرفتی ... چقدر فهمیدی ، چقدر بزرگ شدی " .
و من فقط می خواستم اثبات کنم " دردی که کشیدم ، زخمی که خوردم و قدری که شکستم ... بیشتر از همه آنچه بود که او می گفت " .
الان بعد از سال ها ...
انگار از " مفرد متکلم " به " دانای کل " ... تغییر نقش دادم و می بینم همه آن چه می گفت ، مهم تر و با ارزش تر از شکستنم بود .
Labels: Organized .
نمی دانم چرا وقتی قراراست خشمی را تلافی کنیم ... می گوییم دنیا کوچک است ...
ولی وقتی آرزوی دیدار کسی را داریم " دوست داشتنی "
... دنیا که هیچ ... تهران هم می شود عظمتی دست نیافتنی
Labels: Organized .
خب الآن از خودم متنفرم .
Labels: جمله های گایشی, لحظه های گایشی
خب افسار زنده گیم رو گرفتم تو دستم ، هر جا دلم بخواهد می برمش ....
Labels: تک جمله نگاری
خب امروز یه جلسه خانومانه داشتیم
بعد هم با خانوم 5 % یه برنامه 3 ماهه ریختیم که انجامش از همین امشب شروع شد ...
باشد که رستگار شویم
Labels: جهت ثبت در تاریخ